صفحه ٤٤١

مى كشاند ولى نمى گذارد كه چيزى نصيبت شود، خسته ات مى كند بدون هيچ محتوايى، خلاصه «وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَناء»؛ هوس ها، رفيق رنج هاست، مى خواهى از رنج فرار كنى، ولى چون هوس را در كنترل ندارى دقيقاً به همان رنجى مى رسى كه مى خواستى از آن فرار كنى. اينجاست كه مى بينيد همه مى خواهند خوب باشند ولى با خلاف آنچه مى خواهند روبه رو مى شوند، چون به هوس خود پشت نكرده اند. مى گويد:

         آب كم جو، تشنگى آور به دست             تا بجوشد آبت از بالا و پست 

بيش از آن كه بخواهى از بيرون كارها را سرو سامان دهى تا به مقصد برسى، درون را درست كن تا با كمترين عمل بيشترين نتيجه را به دست آورى. مى گويد مشكل اصلى ميدان دارى هوس هاست، تو حق را گم كرده اى در نتيجه در اين كف ها زندگى مى كنى، همين ها باعث مى شود كه نگذارد از اسارت وَهميات نجات پيدا كنى و به حقيقت كه ملايم جان انسان است برسى. وقتى هوس ها جاى خود را در زندگى ما باز كرد، آرام آرام انسان پيروى از همين هوس ها را زندگى به حساب مى آورد. همان طورى كه مگس ها عموماً بر سر يك زخم جمع مى شوند، خوب، وقتى روح انسان با فاصله گرفتن از خدا بى محتوا شد، هوس ها اطراف روح آلوده ى او را مى گيرند، و ارتباط او با هوس ها مى شود زندگى و از هر كارى كه او را از اين زندگى ظلمانى جدا كند ناراحت مى شود، انسان در چنين شرايطى در واقع از هوشيارى خود فرار مى كند.

به دنبال ناكجاآباد
ما در موقع گرفتارشدن در چنگال اميال خود ديگر به دنبال حقيقت نيستيم، به دنبال نقشه هايى هستيم كه بتوانيم پيروى از اميال خود را توجيه كنيم، در نتيجه مثل گرگ ها به جان هم مى افتيم، با تصور به دست آوردنِ گنج، گنج حقيقى حيات را از دست مى دهيم. آيا اين همان زحمتى نيست كه حضرت ما را به آن توجه مى دهند؟ گفت:

         آن چه تو گنجش تَوَهُّم مى كنى             زان تَوَهُّم، گنج را گم مى كنى 

چون مى خواهى با به ميدان آوردن اميال و هوس ها به راحتى زندگى دست يابى.

         دور مى بينى سراب و مى دوى             عاشق آن بينش خود مى شوى