صفحه ٤٢٨

شخصيت آن ها همين دو صفت يعنى صبر استوار در دين و يقين نيكو جلوه گر بود. جسارت و عشق به شهادت در آن ها طورى بود كه فرمانده ها به بنده مى گفتند بگو يك كمى ترمز كنند، ولى آن ها مى گفتند مگر ما حق نيستيم؟ مى گفتيم بله. مى گفتند مگر شهادت حق نيست؟ مى گفتيم بله. مى گفتند: مگر تكليف نيست كه اين كارها را در مسير دفاع از اسلام انجام دهيم؟ مى گفتيم بله. مى گفتند: خوب مى خواهيم بدون هيچ ترديدى عمل كنيم. مى گفتند: مگر شهادت حق نيست؟ پس چرا طورى عمل كنيم كه گويا از مرگ مى ترسيم؟ ما وظيفه مان را با تمام اطمينان انجام مى دهيم، مى خواهد بميريم، مى خواهد نميريم. اما طورى عمل نمى كنيم كه گويا از مرگ مى ترسيم. بنده از آن همه استوارى و يقينِ آن ها در تعجب بودم. الان از وضع آن ها غبطه مى خورم كه آن ها در عوالم برزخ دارند آن همه بهره مى برند و جانشان در آن عوالم در شعف كامل است و ما اين جا نشسته ايم كه چه موقع ظهر مى شود برويم ناهار بخوريم، آن ها در آن جا تنها چيزى كه ندارند غم است.

نمونه هايى از حُسن يقين 
روحى كه نسبت به حقايق عاليه به يقين رسيد ديگر هيچ حادثه اى- حتى جنگ- او را اندوهگين نمى كند. به قول يكى از دوستان مى فرمود ما تلاش مى كنيم با هزار دليل ثابت كنيم اين مشكلات امتحان الهى است و حق است، بعضى ها آنچنان قبول كرده اند كه اصلًا معطل اين حرف ها نيستند، به دنبال اعمالى هستند مطابق آن يقينى كه به دست آورده اند. مى گوييم به اين دلايل اين آيه مى فرمايد كافران را فرصت مى دهيم تا باطن آلوده ى آن ها ظاهر شود و خداوند در اين فرصت آن ها را در رفاه و عيش قرار مى دهد، ولى به اين معنى نيست كه از كار آن ها راضى است «1» و چون قرآن چنين مى فرمايد و قرآن هم حق است، پس حتماً اين وضعى كه اهل كفر دارند روى حساب است. ما بسيار به قلبمان فشار مى آوريم كه بفهميم قرآن اين مطلب را مى گويد، قرآن هم كه حق است پس اين وضع روى حساب است، ولى مى بينيد بعضى از اين جوانان عزيز آنچنان اين مطالب را پذيرفته اند كه گويا قرآن بر قلب آن ها نازل شده است. گاهى آن مطلبى را كه مى خواهيم به اين قلب چموشمان تحميل كنيم كه اى بى غيرت رزق دست خدا است، در به دست آوردن آن حرص نزن، بعضى ها به راحتى قبول كرده اند و لذا آن