صفحه ٥٢٩

الهى غافل نبود؟ فرهنگ مضحكه و سرگرمى و «حالى خوش باش» اين حضور را از انسان مى گيرد و ثبات شخصيت را در انسان متزلزل مى كند و در آن روحيه تدبّر و تفكر مورد غفلت قرار مى گيرد. لذا صاحب نظران معتقدند امريكائيان كه سرگرم ترين ملت جهان غرب هستند كم اطلاع ترين و بى خبرترين مردم جهان نيز هستند به طورى كه وقتى لانه جاسوسى را دانشجويان گرفتند شصت درصد مردم امريكا خبر نداشتند، در حالى كه كودكان دبستانى ما خبر داشتند.
ملاك خوب و بدى چيزها براى جامعه اى كه خنده هدف آن است، سرگرمى است. مثلًا مى گويند جلسه خوبى بود چون يك ساعتى سرگرم بوديم. در مورد ملكه ويكتوريا نوشته اند از صبح تا شب يكى مى آمد براى او قصه مى گفت و يكى هم كارش اين بود كه براى او دلقك بازى در آورد، باز تكيه كلامش اين بوده كه «سرگرم نشدم». يعنى در آن فرهنگ هر چيزى و هر كارى جز مضحكه و سرگرمى ارزش ندارد. فرهنگ سرگرمى و خنده، آدم را از عقل به سوى احساسات و خيالات سوق مى دهد و چون همه چيز حول محور سرگرمى دور مى زند اگر در آن فضا پيام هاى مذهبى هم طرح شود ديگر مذهب نيست بلكه سرگرمى است.

دين و زبان مخصوص دينى 
جدى ترين سخن، سخن دين است، و موثق ترين حرف، حرف خدا است ولى اگر محور جلسات سرگرمى شد، در آن جلسات هيچ حرف جدّى نمى توان زد، چه رسد به جدّى ترين حرف. اين جاست كه مى توان گفت در فرهنگ خنده و سرگرمى، مذهب خصلت خود را از دست مى دهد و تبديل به آداب بيرنگى مى شود كه هرگز نمى تواند قلب و روح ما را در اختيار گيرد. حتى در آن جايى كه بعضى از روحانيون عزيز سعى مى كنند براى خشك نبودن بحث هاى مذهبى، مطالب را با مثال هاى كمى خنده دار طرح كنند و نسبتاً هم موفق هستند، باز در آن فضا ديگر نمى شود سخنان حكيمانه را طرح كرد كه امثال حضرت آيت الله جوادى «حفظه الله تعالي» در جلسات خود مطرح مى كنند. به اين معنى كه در فضاى طرح مطالب مذهبى همراه با كمى شوخى، حرف هاى متوسط مذهب را مى توان ارائه داد، اگر خواستيد دين در لايه هاى عميق ترى مطرح شود، همين اندازه شوخى هم نبايد انجام شود. زيرا به قول معروف با هر زبانى نمى توان هر فكرى را ارائه داد، و فكر حكيمانه با زبان خاص خودش مى تواند ظاهر شود.