صفحه ٢١٤

حضرت مى فرمايند: «وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ»؛ از اجل خودت نمى توانى فرار كنى و آن را دور بزنى و آن را تغيير دهى پس كنار اجل خود زندگى كن و آن را خوب بنگر، اگر بخواهى از آن فرار كنى و براى فرار از آن برنامه ريزى كنى، همه فرصت ها را از دست مى دهى.

اجل؛ تنفسى زيبا
اجل بالأخره ظاهر مى شود و دور تو مى پيچد و تو را به دنيايى ديگر مى برد و بدون آن كه نابود شوى از تن در مى آيى. حالا اگر تمام عمر كارت اين باشد كه از ترس مرگ فرياد بزنى، در آن صورت فرصت ها را از دست مى دهى. اما اگر كنار مرگ زندگى كنى ديگر بدون آن كه آن را ناديده بگيرى، نه تنها از آن نمى ترسى بلكه زندگى را براساس واقعيت مرگ تنظيم مى كنى. عرض كردم بدون اين كه مرگ را ناديده بگيرى، زندگى خود را تنظيم مى كنى، و اين بى خيالى نسبت به مرگ نيست، اين هوشيارى نسبت به آن است. با اين ديد ديگر اجل يك تنفس زيبا است. اجل مثل نفس كشيدن است كه هوايى تازه را فرو مى برى و هواى كهنه را پس مى دهى، اين دنيا را رها مى كنى و به آن عالم بى كرانه سير مى كنى، در حالى كه همواره چه در اين دنيا و چه در آن دنيا، در حال زندگى كردن هستى.
با مرگ نبايد قهر كرد. قهركردن با مرگ آن را از صحنه ى زندگى ما خارج نمى كند. همان طور كه ناديده گرفتن خدا موجب عدم حضور خدا در زندگى ما نمى شود. ما با ناديده گرفتن خدا، بركت و رحمت بزرگى را در زندگى خود ناديده گرفته و از دست مى دهيم، در مورد مرگ هم همين طور است، درست است كه از مرگ نمى توان فرار كرد ولى نه از آن جهت كه مرگ نيروى قهار و غير قابل گريزى است، بلكه از آن جهت كه لطف بزرگى است كه خدا به ما هديه كرده است تا ما را به عالمى برتر از عالم ماده سوق دهد. مثل نفس كشيدن است كه از آن گريزى نيست، ولى حيات ما نيز در گرو همين نفس كشيدن است. پس اگر كنار مرگ زندگى كنيم، افق زندگى را گسترش داده ايم.
در جمله بعد حضرت مولى الموحدين (ع) پس از تذكر به آرزوهاى دست نايافتنى و اجلِ غير قابل گريز مى فرمايند: «وَ أَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ»
فرزندم تو در جاده ايى قرار دارى كه قبل از تو كسانى آن را طى كردند «فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ» پس حالا كه تو هم مثل گذشتگان جاده زندگى را طى خواهى كرد، طلب و حرص خودت را در به دست آوردن دنيا پايين بياور و در راه كسب مايحتاج زندگى حريص مباش. وقتى انتهاى