صفحه ٢٣٠

ما براى دنيا، يا دنيا براى ما؟
از دنيا كه نبايد فرار كرد ولى حيف نيست كه خود را در مقابل دنيا پست كنيم و اندازه و قيمت خود را دنيا بدانيم، خود را بدهيم و دنيا را بگيريم؟ آرى اين كه دنيا را به عنوان ابزار داشته باشيم تا در راستاى اهداف مقدس خود از آن استفاده كنيم كارى است دينى و منطقى. ولى اين غير از آن است كه خود را براى به دست آوردن دنيا ذليل كنيم، و اين را كسى مى فهمد كه متوجه باشد دنيا براى اوست و نه او براى دنيا. شما يك انسان مؤمن براى من مثال بزنيد كه در عين نداشتن دنيا براى به دست آوردن آن به گدايى و فلاكت و سبكى افتاده باشد. ممكن است اهل دنيا از نظر خودشان بگويند فلانى سبك است چون مثل آن ها به دنيا نچسبيده، اما حقيقتاً آن هايى حقيرند كه دنياى حقير را گرفتند و كرامت نفس خود را زير پا گذاردند. حتماً عكس محمد رضا شاه در مقابل كندى رئيس جمهور آمريكا را ديده ايد. آنچنان در مقابل كندى ركوع كرده بود كه هرگز در مقابل خدا چنين ركوعى نمى كرد، به اين اميد كه رئيس جمهور آمريكا به او اجازه دهد مدتى بيشتر شاه ايران باشد، ببينيد چه چيزى داد و چه چيزى گرفت و در آخر چه شد!
انسان در زير سايه ى حق محال است گرفتار حقارت شود، چون خود مادون را مى دهد تا چيزى بالاتر بگيرد، برعكس اهل دنيا. فرعون هم به حضرت موسى (ع) گفت: «فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ»؛ «1» اگر پيامبر خدا است چرا دستبند طلا به او نداده اند. او فكر مى كرد كه دستبندداشتن كمال است و بايد پيامبر خدا (ص) هم مثل فرعون زندگى كند، اين بينش فرعونى است. ولى حضرت موسى (ع) يك عصا داشتند و يك پيراهن از جنس پشم و به تعبير اميرالمؤمنين (ع) آن قدر از علف بيابان خورده بودند كه پوست شكمشان سبز شده بود. ولى از همه اغنياء عالم خود را غنى تر مى دانستند. گفت: «شراب خانه عالم شده است سينه ما». گفت:

         خونِ غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام             هرغمى كوگِرد ما گرديد، شد در خون خويش 

اصلًا غم به آن معنى كه اهل دنيا گرفتار آن هستند، نمى تواند در زندگى انسان متدين حضور داشته باشد. آن ها اگر نگرانند، از آن جهت است كه نكند از كمالات معنوى كه