صفحه ٣١٠

مى آورد، قاعده اى قرار داده كه اين فرصت ها دائمى نباشد و پس از مدتى ديگر ما امكان به كار گيرى آن فرصت را نداريم، به همين جهت به ما گفته اند:

         تا كه دستت مى رسد شو كارگر             چون فُتى از پاى خواهى زد به سر

آن آقايى كه گفت: مى ترسم اگر دو سال از عمر خود را صرف خانه سازى كنم، فرصت خود را از دست بدهم. متوجه است ما براى متعالى شدن و آزادكردن خود از خيالات و وَهميات يك فرصت محدود داريم اگر در اين فرصت به جاى تغيير خود و شايسته ى عالم قرب و معنى شدن، به تغيير زمين بپردازيم، دست خالى از اين دنيا مى رويم. هر قطعه اى از زندگى فرصت خاصى است براى به فعليت آوردن استعدادهايى خاص، و اگر از آن فرصت غفلت كنيم براى هميشه از بهره مندى نسبت به آن استعدادها محروم شده ايم و در آن بُعد ناپخته خواهيم ماند. جان و روان ما مى خواهد قله هاى معنويت را طى كند و ابعاد روحانى خود را از انوار آن عالم سيراب نمايد، حال اگر با مشغول شدن به دنيا و روزمرّگى ها بال هاى پرواز خود را شكستيم براى هميشه با سرخوردگى و افسردگى به سر مى بريم. گفت:

         برگشاده روح بالا بال ها             تن زده اندر زمين چنگال ها

روح مى خواهد بالا برود و دست در آغوش مقاصد عاليه خود بيندازد، تن چنگال هايش را در زمين فرو كرده است و به همين زندگى زمينى دلشاد است. حالا شما مى خواهى چكار كنى؟ اگر فرصت هاى ارتباط با عوالم را از دست بدهيم براى هميشه روح را كه بُعد اصلى ما است سر خورده كرده ايم. حضرت مى فرمايد:  «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً» فرصت ها را با شتاب هر چه تمام تر بايد چسبيد، قبل از آن كه- با از دست رفتن آن ها- با اندوهى گلوگير روبه رو شوى.
خود را مشغول امور فرعى مى كنى و از صحنه ى اصلى زندگى خارج مى شوى، در حالى كه اگر مى خواهى فرصت ها را از دست ندهى بايد برعكس آن عمل كنى.

تلاش هاى يك بُعدى 
در ادامه مى فرمايند:
 «لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ يُصِيبُ وَ لَا كُلُّ غَائِبٍ يَئُوبُ»؛
فرزندم! نه آنچنان است كه هر خواهنده و طالب و تلاش گرى به مطلوب خود برسد، و نه آنچنان است كه هر غائبى كه از صحنه رفته است باز گردد.