صفحه ١٥٨

هر چه در صندلى پيدا كردن بيشتر وقت صرف كردى و انرژيت را صرف شكل و رنگ يك صندلى نيم ساعته نمودى، و آن شكل و رنگ را جدى گرفتى، در ملاقات با خدا بيشتر خجالت خواهى كشيد حالا عكسش:

         آن راكه جاى نيست، همه شهرجاى اوست             درويش هر جاكه شب آيد سراى اوست 

نخواستن دنيا به جاى خواستن آن 
امام الموحدين (ع) مى فرمايند: فرزندم همين قدر دنيا را بگير كه فعلًا در اختيار تو گذاشته اند و خواسته اند ازآن استفاده كنى و از آن بدر آيى، پس آن را يك فرصت بدان. كسى كه اين حرف را زده چشم بيدارى بوده است كه مى خواسته نه از دنيا خيلى انتظار برآوردن آرمان هاى خود را داشته باشيم، و نه از آن حيات ابدى گسترده غافل شويم.
در شرح حال آيت الله سيد محمد حسن طباطبائى «رحمة الله عليه» «1» گفته اند: «آقا سيد حسن به جاى خواستن دنيا، نخواستن دنيا را ياد گرفته بود» هركس متوجه موقتى بودن دنيا شد به چنين هنرى دست مى يابد. جنس دنيا گذران است و لذا هر كس به آن دل بست دائماً با ناكامى روبه رو مى شود. جوان و پير هم ندارد، گاهى مى پنداريم پيرها به موقتى بودن دنيا و به مرگ بهتر فكر مى كنند در حالى كه تا منظر ما نسبت به دنيا عوض نشود هر چقدر هم از عمرمان بگذرد با همان منظر قبلى به دنيا مى نگريم. موقتى بودن دنيا يك اصل است براى همه ى آن هايى كه در دنيا زندگى مى كنند و اين نكته همواره مدّ نظرشان است. هركس بهتر اين موضوع را ديد سالم تر به سوى قيامت سير مى كند. اگر موقتى بودن دنيا ديده شود از همان جوانى زندگى ما به بهترين نحو جلو مى رود و از فرصت ها به بهترين نحو استفاده مى گردد. چنين چشم بيدارى، چه پير باشد و چه جوان، توانسته است منظر خود را نسبت به دنيا درست كند و آن را در زندگى ادامه دهد. اتفاقاً اگر در جوانى انسان متوجه چنين نكته اى شد در پيرى احساس نمى كند زندگى را باخته است، چون با بصيرت و چشمى بيدار زندگى دنيايى را ديده و با آن برخورد كرده است. در چنين بصيرتى است كه نوع انتخاب هاى انسان همانند انتخاب سالكان كوى دوست مى شود و يك لحظه نظر خود را از آن حيات ابدى، با آن همه وسعت و ظرفيت،