صفحه ١٦١

جَاءَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»؛ «1»

من از دو چيز بر شما نگرانم؛ آرزوى دراز و پيروى از هوس. اما آرزوى درازْ آخرت را از ياد انسان مى برد، و پيروى از هوس جلوگير از حقّ است. راستى كه دنيا پشت كرده و مى رود، و آخرت رو كرده و مى آيد، و هر كدام را فرزندانى است، پس از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، كه امروز روز عمل است نه پاداش، و فردا روز پاداش است نه عمل.
ملاحظه فرموديد كه وقتى حضرت مى فرمايند: «إِنَّمَا خُلِقْتَ ... لِلْمَوْتِ» تو براى مردن خلق شدى، با اين نگاه زندگى ما را وارد چه ساحت و عالَمى مى كنند.
در ادامه مى فرمايند: «وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَة «2» وَ دَارِ بُلْغَةٍ «3» وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ».
تو در منزلى هستى كه بايد از آن كوچ كنى و كنده شَوى. در خانه اى كه بايد به كمِ آن اكتفا كرد، محلى كه به قدر ضرورت مى توان از آن بهره گرفت، و در راهى هستى كه به سوى آخرت ختم مى شود.

انتظارى ماوراء دنيا از دنيا!
حضرت مى فرمايند دنيا دار بُلغَه است، يعنى قصه ى دنيا قصه ى آب گرمى است در مقابل تشنگى ما، آن چنان نيست كه در عين رفع نياز جگر ما را هم خنك كند پس بايد آن قدرى از آن بخوريم كه از تشنگى نميريم، انتظار آن كه خوش مزه هم باشد انتظار بى جايى است. اگر به دنبال خوش مزگى اش بوديم، به هلاكت گرفتار مى شويم. در آن گذرگاهِ كوچيدن و كنده شدن، انتظار راحت بودن انتظار غلطى است. جنس دنيا اين است كه هر كس خواست در آن بماند، از او انتقام مى كشد، و شما امروزه ملاحظه مى فرماييد كه چگونه دنيا بر پشت متجددين تازيانه هاى خود را فرود آورده به طورى كه آرامش را از آن ها گرفته، چون زندگى شان را به بودنِ در دنيا گره زدند. اين زندگى سراسر بحران، تازيانه انتقام خداست زيرا