صفحه ٢٦٨

همچنين روايت داريم خدا دوست دارد بنده اش فقرش را به ديگرى نگويد، اين جا هم از جمله ى «وَ المَرءُ أحْفَظُ لِسِرِّه»؛ بنده اين طور مى فهمم كه شايسته است انسان تا آن جا كه ممكن است مسائلش را پيش خود نگهدارد، چرا كه هيچ كس به اندازه خود انسان سِرّ نگهدار خودش نيست، ولذا در واقع مى خواهند نمونه اى از عفت را به ما متذكر شوند كه خود را نگهبانى كن. به واقع اين توصيه عميقى است و بايد سعى كنيم آن را مبناى شخصيت خود قرار دهيم تا رازهاى بزرگى برايمان روشن شود، همان چيزى كه در حديث مذكور بدان اشاره فرمودند كه «او مردم را شناسد و مردم او را نشناسند. اينان چراغ هاى هدايت اند كه هر فتنه ى تاريكى به بركت آن ها زايل شود».
حرف اين است كه اسرار خود را نزد خود نگه داريم اگر هم در حدّ مشاوره بخواهيم احوالاتمان را با كسى در ميان بگذاريم حدّ و مرز آن معلوم باشد. اگر انسان بتواند اسرار خود را پيش خود نگهدارد بركات زيادى برايش پيش مى آيد. يكى از بركات آن اين است كه قدرت تحليلِ اسرار درونتان را پيدا مى كنيد. اگر شما در درونتان مسئله اى داريد درست است اگر زود آن را به بقيه ارائه داديد راحت مى شويد ولى متوجه باشيد در اين صورت ديگر بر روى آن متمركز نمى شويد و آن را تجزيه و تحليل نمى كنيد تا لايه هاى پنهان خود را به شما بنماياند، در حالى كه اگر آن را سبك سنگين كنيد كم كم معنى حقيقى آن برايتان آشكار مى شود كه اى دل غافل، اين مسئله چه چيزهايى مى خواست در جان ما بنماياند و من نمى دانستم. مثل اين است كه براى شما مهمان بيايد و شما آن مهمان را براى همسايه بفرستيد و فكر كنيد خوب شد از دست او راحت شديد، در حالى كه به همراه مهمان رزق خودتان هم مى آمد. اسرار درون ما مهمان اند تا روشن شود چقدر مى توانيم آن ها را نزد خود نگه داريم. به قول آن دوستمان كه مى گفت: «صندوقِ سينه گفته اند نه ميدان سينه» صندوقى هم كه در نداشته باشد كه صندوق نيست. حرف از اين ها بالاتر است، مى فرمايند سرّ خودت را خودت حفظ كن و تو شايسته ترينى در اين كه سرّ خود را فاش ننمايى، پس بايد مكنونات قلبى و مشكلات شخصى ات را پيش خود نگهدارى.

تلاش هاى بى ثمر
سپس در ادامه مى فرمايند:
 «وَ رُبَّ سَاعٍ فِيمَا يَضُرُّهُ»!