صفحه ٣٤٦

نه ز جان يك چشمه جوشان مى شود             نه بدن از سبز پوشان مى شود
             نه صداى بانك مشتاقى در او             نه صفاى جرعه آبى در او

وقتى انسان از رقابت هاى وَهمى و چشم و همچشمى ها آزاد شد، جان او زمينه پذيرش نور خداوند مى شود. گفت:

         خانه را من روفتم از نيك و بد             خانه ام پُر گشت از نور احد

چون خود را از محدوديت ها آزاد كرد قلب او زمينه تجلى نور بى حدّ احدى گشت. در هيچ شرايطى خود را گرفتار لجبازى ها نكنيد وگرنه زمينه هلاكت خود را فراهم كرده ايد.

آزادى از مقايسه ها
شما دائماً به اعمال خود بنگريد و مواظب باشيد انگيزه ى لجبازى كردن در آن ها نباشد كه در آن صورت، آن انگيزه تمام عمل شما را بى ثمر مى كند. چون وقتى پاى لجبازى وسط است نفس امّاره برنامه ريزى مى كند، نفس انسان همچون بچه شيطانى يك لحظه در خانه ى خودش نيست، دائم اين طرف و آن طرف مى پرد و نقشه مى كشد، يك «مَنِ» فربه براى خود مى سازد كه حجاب همه حقايق خواهد بود. حال اگر انسان بتواند خود را در كيفيتى قرار دهد كه گرفتار لجبازى ها نشود اولين نتيجه اش آزادشدن از مقايسه ها است. وقتى مقايسه ها وارد زندگى نشود، انسان همانى است كه هست، نه بى عرضه است و نه با عرضه، نه مشهور است و نه گمنام، در اين حالت سنگينى اوهام از ذهن انسان برداشته مى شود. انسانى كه با انگيزه لجبازى ها زندگى مى كند داراى فكر خسته است، اين فكر، غير ممكن است بتواند به درستى با خدايى كه آزاد از هر نسبتى است مرتبط شود. اگر متوجه باشيم كه در لجبازى ها داريم خودمان را از دست مى دهيم فكرى براى خشكاندن سريع ريشه لجبازى ها خواهيم كرد. گاهى زن و شوهر نسبت به هم لجبازى مى كنند، اگر بدانند سايه اين قهر و لجبازى چگونه راه تنفس روحانى را مى بندد، در اولين فرصت و با اندك بهانه خود را از آن خارج مى كنند. وقتى دين مى گويد اگر مسلمانى با مسلمانى ديگر قهر كند نمازش باطل است. منظور اين است كه چنين دلى نمى تواند به خدا وصل شود، چون لگدمال لجبازى ها شده است. در رقابت ها و جناح بندى ها انسان هركارى انجام دهد با لجبازى همراه است. آنچه جان كلام حضرت است اين كه روح بايد خود را از محدوديت ها آزاد كند، و روحى كه مزه آزادى را چشيد به هيچ وجه تن به قهر نمى دهد، و هرگز نمى گذارد در مواجهه با افراد كار به لجبازى بكشد، چون مى داند با افتادن