صفحه ٤٣٨

مى شوند دوستى را كه مى خواهى با او مرتبط باشى با اين ملاك انتخاب كن كه در عمق جانش با تو دوست باشد و نه از سر مصلحت هاى دنيايى، تا نه مثل بعضى ها همه را طرد كنى و نه مثل بعضى ها بدون ملاك همه را بپذيرى، هر دوى اين حالات منجر به زحمت خواهد شد.
سپس مى فرمايند:
 «وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى»؛
دل سپردن به هوس چشم را كور مى كند.
وقتى مثلًا قوه بينايى بدون كنترل عقل ميدان دار جان انسان ها شد، فقط مى خواهد چيزهايى را ببيند كه موجب لذتش شود، ديگر نمى فهمد چه چيزى را مجاز است ببيند و چه چيزى را نبايد ببيند. ميل به ديدن صورت هاى لذت بخش براى قوه بينايى ديگر جايى براى بصيرت انسان باقى نمى گذارد و عملًا انسان نسبت به آثار و تبعات آن نوع ديدن كور مى شود و لذا است كه حضرت مى خواهند طورى نباشد كه به جاى عقل، ميل ها انسان را مديريت كنند، اگر قواى ما اعم از بينايى يا چشايى يا شنوايى و يا متخيله، در اختيار هوس ما قرار گرفت، هر قوه اى فقط به خودش مشغول مى شود، لذا قوه شنوايى توسط گوش دوست دارد چيزهايى را بشنود كه لذت ببرد، و يا قوه خيال دوست دارد هر چه بيشتر صورت هايى را تصور كند كه موجب لذتش شود، اصلًا كارى به واقعيت مسئله و تأثيرات منفى آن صُوَر ندارد، همان نكته اى كه رسول خدا (ص) فرموده اند كه  «حُبُّكَ لِلشَّي ءِ يعْمي وَ يصِمّ»؛ «1» ميل تو به هر چيز تو را كور و كر مى كند.

ريشه ى سختى هاى جانكاه 
در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه به جاى  «وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى»، آمده است «وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَناء» يعنى؛ هوس شريك و همراه رنج ها است، به اين معنى كه هر وقت شما با سختى هاى جانكاه روبه رو هستيد اگر دنبال قضيه را بگيريد به يك هوسى مى رسيد كه منشأ آن سختى ها است و درنتيجه براى اين كه اين سختى ها را نداشته باشيد بايد هوس خود را كنترل كنيد نه اين كه فكر كنيد اگر آن هوس را جواب دهيد راحت مى شويد. چون علاوه بر آن كه آن هوس در شخصيت انسان ريشه دارتر مى شود و از ما جوابى گسترده تر مى خواهد، زمينه به