صفحه ٤٦٤

كرده ايم، همه را از دست خواهيم داد و در آن حال هيچ راهى به سوى آسمان بر قلب و روان خود نگشوده ايم. آيا ما حق داريم به هم ديگر دستور دهيم و آيا چنين انتظارى، انتظار به جايى است كه بقيه بايد به دستور ما عمل كنند؟ ريشه همه حجاب هاى بين خود و خدا را بايد در چنين افكار و اعمالى جستجو كرد. بندگى حقيقتى است كه هيچ زمان و مكانى از ما جدا نيست و بايد آن را براى خود حفظ كرد. به نيويورك برويد باز بنده ايد به روستاى دور افتاده اى هم برويد باز بنده ايد. همه بى سواد شوند، شما بنده ايد. همه باسواد شوند، شما بنده ايد. همه پول دار شوند، يا همه بى پول شوند، شما بنده ايد. يك چيز است كه در هر حال مى تواند براى شما بماند و آن بندگى خدا است. حال اگر بنده بودن شما سرمايه شما شد و آن را پذيرفتيد و به آن قانع شديد، چه موقع مى ترسيد آن سرمايه حقيقى را از دست بدهيد؟ در اين حالت اصلًا ترسِ از دست دادن مطرح نيست، پس ديگر در سراسر زندگى نگرانى براى انسان نمى ماند، فقط اتصال به رب مى ماند و بس. در آن حالت به راحتى مى توانيد متّصل به حق شويد و ديگر چيزى در ميان نيست كه شما را به سوى خودش جذب كند، چون به جز براى بندگى خود و ربوبيت خدا، براى هيچ چيز ديگر اصالتى قائل نيستند. و لذا وارد عالَمى مى شويد كه عالَم پايدارى است، چون به دو چيزِ پايدار نظر داريد به بندگى خود كه هيچ چيزى آن را نمى تواند از شما بگيرد و به رب العالمين كه عين بقاء و پايدارى است.

پايدارترين اتصال 
در راستاى امر فوق حضرت مى فرمايند:
 «وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ»
محكم ترين و پايدارترين رشته اى كه تو مى توانى به آن تكيه كنى، رشته اى است كه بين تو و خدا برقرار است.
وقتى روشن شد به جز بندگى من و ربوبيتِ خدا همه اعتبارات است پس به واقع يك ريسمان بين ما و خدا پايدار و محكم است كه همان بندگى است. اين ريسمان وقتى وارد زندگى ها مى شود كه ما خودمان را بنده ببينيم و لاغير، و خدا را معبود ببينيم و لاغير. برعكس آن كس كه خود را همه كاره ى زندگى خود مى داند و به ابزارهاى دنيا، اعم از خانه و پول و مقام، خود را متصل مى كند، اين آدم به پوسيده ترين وسيله بين خود و آن ابزارها متوسل شده است. با چيزهايى همراه و مصاحب شده كه بر عكس نفس مجردش كه پايدار است، ناپايدار است. به گفته حافظ: