صفحه ٤٦٢

دهيم حتماً غلط و غير واقعى است. چون بندگى ما حتماً يك واقعيت است و هر چيزى غير از بندگى براى ما حتماً غير واقعى است. پس هر چيزى غير بندگى اگر در صحنه روح ما رشد كند حتماً ما را به غلط مى اندازد. اگر اعمال گذشته ى خود را بررسى كنيم مى بينيم آنجايى كه انسان خودش را به عنوان بنده نديده است، هر تجزيه و تحليلى كه داشته، اشتباه بوده و هر موضعى كه گرفته غلط بوده است. غلطبودن يعنى دامن زدن به چيزهاى به ظاهر افتخارآميزى كه در واقع افتخارآميز نيستند و به عنوان سرمايه ى حقيقى براى ما نمى ماند. به تعبيرى از اعمالى نبوده كه «كَانَ أَبْقَى لَهُ» براى انسان پايدار باشد.
وقتى انسان جاى خدا مى نشيند
حضرت مى فرمايند اگر در اعتبارات، در نسبت ها و در كارهايى كه عين بندگى تو نيست، وارد شدى، بدان كه حاصل آن ها چيزى نيست كه براى تو بماند. نمونه اش چيزهايى است كه انسان در سن پيرى از دست مى دهد- چون آن ها اعتباريات بود- از سواد و اطلاعات بگير تا اسم فرزند و نوه ها، اكثراً از ياد انسان مى رود ولى ملكات انسان، يعنى آن هايى كه با جان انسان گره خورده برايش مى ماند. اگر مطالعه كنيد كه اطلاعاتتان زياد شود اكثر آن ها قبل از مرگ مى رود، ولى اگر سواد و اطلاعات را بسترى براى بندگى خدا بخواهيد آن بندگى براى شما مى ماند. مواظب باشيد براى خودتان اهميتى جز بندگى خدا قائل نشويد تا اهميت هاى اعتبارى عمر ما را به سراب تبديل نكند و خودخواهى ها تاريكى را وارد روح و روان ما ننمايد، به طورى كه جرأت كنيم به راحتى حقوق و شخصيت انسان ها را زير پا بگذاريم، گويا همه بايد در خدمت منافع ما باشند. همه اين ها به جهت غفلت از بندگى است و نشناختن حدّ و مرز خود. در آن صورت انسان در جاهايى پاى مى گذارد كه سقوط مى كند. قرآن مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؛ «1»
 آدم هاى خيالاتى پرفخر را خدا دوست ندارد. خداوند چنين افرادى را دوست ندارد به اين معنى است كه آن ها را هدايت نمى كند و آن ها در ظلمات خود مى مانند. حال اگر شما براى خود خيلى اهميت قائل شديد وارد همان شخصيتى مى شويد كه خداوند در وصف آن ها مى فرمايد: «مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؛ و به سرنوشت آن ها مى رسيد.