صفحه ١٩٣

پوچ و خرافى كرده اند، و بعضى ديگر بى بندوبارى پيشه كرده، تحت هيچ قيد و قانونى قرار نمى گيرند و تماماً سرگردان هستند. چيزى كه امروز در جوانان دنياى غرب مشاهده مى كنيد.

دنيا؛ عامل حاكميت وَهم 
 «قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»، عقل هايشان را از دست داده و در كار خود سرگردانند. عقلشان را در اختيار هوسشان قرار داده اند. مانند انسان مدرن كه عقل خود را در زير فرمان هوس به كار گرفته است، در حالى كه مى تواند با آن عقل متوجه هدايت الهى شود، ولى از طريق عقلش سعى مى كند راه هاى برآورده شدن هوس ها را پيدا كند. اميرالمؤمنين (ع) در همين رابطه مى فرمايند:
 «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اسيرٍ عِنْدَ هَويً امير»؛ «1» چه بسيار عقل هايى كه زير فرمان هوسى قرار دارند كه امير بر آن عقل ها است. لذا حضرت در رابطه با اهل دنيا مى فرمايند كه چون چهارپايان آزاد و در بند، عقلشان را از دست داده و آن را به انحراف كشانده اند. حتى بعضى از مفسرين  نهج البلاغه «نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ» چارپايان در بند را معنى كرده اند آن هايى كه در قيد و بند دين اند ولى دنيا را مى خواهند. به هر حال پيام حضرت اين است كه اگر قيامت به نحوى روشن و زلال در منظرت نباشد، هر چه مى خواهى بكن، چيزى جز حيوان زوزه كش نخواهى بود. چون وقتى كسى ذِكر و ذُكْرش معاد نباشد در مقابل اميال حيوانى اش كنترلى نخواهد داشت و عملًا بُعد حيوانى و قوّه ى واهمه او بر او غلبه مى كند و براى او تصميم مى گيرد.
وقتى وَهم بر تصميمات انسان حاكم شد گرفتار خيالات واهى و غير واقعى مى شود، به دنبال چيزى مى دود كه بايد از آن فرار كند و از چيزى فرار مى كند كه بايد به آن نزديك شود. نمونه اش را شما در مردم عادى مى بينيد كه چقدر دلواپس رزق خود هستند. در حالى كه خداوند اندازه رزق ها را تعيين كرده است و بنا به مصلحت بنده رزق او را تعيين نموده است، به همين جهت اگر هر اندازه هم بدود بيشتر از آنچه براى او مقدر شده به دست نمى آورد همان طور كه بعضى افراد با اين كه خيلى هم تلاش نمى كنند ولى رزقشان را خدا وسيع مقدّر كرده است. اما اگر كسى دنيا را جدى گرفت، و وَهم و خيال او بر عقل او حاكم شد ديگر اين حرف ها را نمى فهمد و خود را در راه به دست آوردن دنياى بيشتر هلاك مى كند. اگر زندگى دنيايى را كه چون پوست گردوى روى آب دريا است، همه حيات خود گرفتى، چون بالا