صفحه ٢٦١

خلاصه مى شود كه انسان از آنچه خداوند در اختيار او قرار داده، ناراضى باشد و چيزى را بخواهد كه در اختيار ديگران قرار گرفته است.
فرهنگ دينى به جهت داشتن توان متصل كردن انسان به غنى مطلق، فرهنگى است كه خواستنِ غير حقيقى را در روح انسان را مى ميراند و او را به آن چه كه خدا در اختيار انسان قرار داده راضى مى گرداند، و اين بدين جهت است كه چنين انسانى به خدا راضى است. كسى كه به خدا راضى شد و به داشتن خدا خوشحال بود، با نداشتن بقيه چيزها مشكل پيدا نمى كند. اما بعضى ها كه يا خدا ندارند و يا خداداشتن را چيزى نمى دانند، مشكل پيدا مى كنند. ما بايد خدا را به عنوان غنى مطلق قبول كنيم، در دعاهايمان هم داريم كه خدايا چون تو را داريم از همه اغنيا غنى تريم. نه اين كه خدايى را داشته باشيم كه دنيا را به ما بدهد، بلكه چون با خدا مأنوس هستيم، اصلًا مخزن همه غناها و ثروت ها را داريم، همان نكته اى كه در آخر دعاى شريف كميل اظهار مى دارى كه  «يَا مَنِ ... طَاعَتُهُ غِنًى» اى كسى كه طاعت او غنا و دارايى است.

تمدنى آرامش بخش 
حضرت (ع) به فرزندشان مى فرمايند آن چه را در دست غير است، مربوط به غير بدان و طالب آن نباش، زيرا اصلًا مربوط به تو نيست. توصيه نمى كنند فقير باش، مى فرمايند با آن چه در دست دارى زندگى كن و راه صحيحِ زندگى تو از اين طريق است. آن چه در اختيارت هست و يا به راحتى برايت پيش مى آيد، راه زندگى تو از همان طريق است نبايد اين توهّم در ما ايجاد شود كه آفتاب همسايه گرم تر است. توصيه حضرت يك تذكر نيست بلكه عامل پديدآمدن تمدنى است فوق العاده آرامش بخش، تمّدنى كه آن چه را دارد خوب مى داند و نردبان تعالى خود را با آن شروع مى كند، از طبيعت و امكانات الهى بهترين استفاده را مى كند و جلو مى رود. يك تمدنى هم داريم كه آن چه را دارد خوب نمى داند و تلاش مى كند طبيعت خدا را به هم بزند تا آن را با آرزوها و هوس هايش هماهنگ كند. روستايى ها صدسال پيش آبادترين جاى دنيا را روستاى خود مى دانستند و به هيچ وجه از روستايشان جدا نمى شدند، به طورى كه اصلًا دعوت به شهر را براى خود توهين مى دانستند و معتقد بودند بهترين وسيله ى كار همان خيش و گاو خودشان است. چون روحيه دينى و راضى بودن به آن چه خدا در اختيارشان گذاشته بر روح و قلب آن ها حاكم بود، اما از وقتى كه وارد عالَم جديد شد و روحيه تمدن غربى در روان او سرايت كرد ديگر هيچ چيز براى او عامل آرامش نيست لذا به