صفحه ٣٠٠

زندگى در عدم!
از نظر فلسفى روشن است كه خدا فقط هست و عين هستى است و وجودِ هر موجودى از هستى بخشى اوست و هر موجودى تا به خدا وصل است، هست. در موضوع حقيقت شناسى هم وقتى شما به معنى واقعى هستيد كه به خدا وصل باشيد، وگرنه در هستى خيالى زندگى مى كنيد كه در واقع نيستى است، شايد بپرسيد مگر مى شود كه ما در عين اين كه داريم زندگى مى كنيم نيست باشيم؟ آرى، گاهى ما بدون آن كه بدانيم در نيستى ها به سر مى بريم. و با «وجود» مرتبط نيستيم، با «عدم» مرتبطيم. زندگى در نيستى ها يعنى زندگى در آنچه فعلًا وجود نداريم و ما به خيالِ آن فعلًا به سر مى بريم، آن چيزهايى كه هم اكنون گذشته است و يا آن چيزهايى كه ممكن است در آينده باشند، هر دوى آن ها در حال حاضر نيستند. به عبارت ديگر آينده هم اكنون نيست، گذشته هم هم اكنون نيست. وقتى انسان با خيالاتى زندگى مى كند كه فعلًا گذشته است، پس در نيستى به سر مى برد. «1» يا وقتى انسان با خيالاتى زندگى مى كند كه فعلًا نيامده، باز در نيستى به سر مى برد. پس در هر دو حال انسان از طريق هستِ خود با هستِ عالم مرتبط نيست، يا در نيستى كه گذشت و يا در نيستى كه مى آيد به سر مى برد. آنچه فعلًا هست و هميشه هم خواهد بود خدا است، او هستِ مطلق است، هر وقت شما در «حال» زندگى كنيد هستيد و با هست خود به خدا وصل مى باشيد. اگر به گذشته دل ببنديد و مشغول غم ها يا شادى هاى گذشته باشيد و يا مشغول آرزوهاى آينده شويد شما را از هست جدا مى كند. در حالى كه اگر به حق وصل شديد كه عين هستى است و هم اكنون هست، از زندگى در نيستى ها به زندگى در هستى منتقل شده ايد و از بركات آن كمال مطلق بهره مند مى گرديد. به همين جهت به ما دستور داده اند نگران گذشته و آينده نباشيد و به خدا توكل كنيد تا خدا را روبه روى جان خود بيابيد و از انوار پروردگارتان نهايت بهره بردارى را بنماييد.
حضرت مى فرمايد: فرزندم آرزومدارى در دنيا سرمايه احمقان است. دوستان سؤال فرمودند اگر آرزويمان عاقبت به خيرى باشد اين هم شامل جمله حضرت مى شود؟ مسلّم نه، زيرا اين نگاه به حياتى است ماوراء به سر بردن در خيالات دنيايى، بلكه توجه به حقيقتى است