صفحه ١٦٩

مى كردند عموماً داروهاى تلخى بود براى تنبيه و جبران پرخورى هاى ما. حكيمان متوجه مى شدند ما چرب و شيرين زياد خورده ايم، داروى تلخى تجويز مى كردند تا مزاج ما را به تعادل برگردانند و يا اگر كار از دارو گذشته بود نيشترى مى زد تا روحى كه سركش شده است تنبيه شود. چون حكيمان آنقدر حكمت داشتند كه بدانند چگونه هوس هاى ما را با تنبيهِ طبى كنترل كنند. همان كارى كه ابوعلى سينا با پادشاه تنبل پرخور كرد. دستور داد بايد روزى اين مقدار راه بروى و خوراك تو هم فقط مقدار كمى نان و كشك باشد، چون علاوه بر پزشك بودن، حكيم بود، دارو نداد، تنبيه كرد، پادشاهى كه دائماً نشسته بود و دستور مى داد، حتى اگر يك سيب جلويش بود دستش را دراز نمى كرد پوست بكند، دستور مى داد كس ديگرى اين كار را بكند. حكيمى مثل شيخ الرئيس ابوعلى سينا «رحمةالله عليه» را مى خواست كه به او بگويد بايد بلند شوى و راه بيفتى، تا زندگى تو همراه با انواع بيمارى ها نباشد، ولى شيخ الرئيس ابوعلى سينا هم نمى تواند مرگ كسى را عقب بيندازد و يا كارى كند كه مرگ در منظر انسان قرار نگيرد. اين چه كارى است كه طرف نزد دكتر مى رود و اصرار دارد كه آقا دستم به دامان شما كارى بكنيد كه نميريم. از خود بايد پرسيد آيا اين نوع جراحى ها كه فعلًا معمول است حكيمانه است؟ بگذاريد مردم خوب بميرند، مُردن كه بد نيست. گناه كارانهِ مُردن بد است. چه اشكال دارد الان بنده سرم را بگذارم زمين اينجا بميرم، والسلام. خدا رحمت كند شهيد رجائى را آن زمان كه وزير آموزش و پرورش بود، جوانان حزب اللهى محله شان مى گفتند ديديم ايشان تنها و بدون مدافع رفت و آمد مى كند. به غيرتمان برخورد. گفتيم خودمان برنامه مى ريزيم و مدافع او مى شويم، وقتى فهميد ما مى خواهيم چه كار كنيم، پرسيد چه كار داريد دور من را گرفته ايد؟ گفته بودند مى ترسيم شما را ترور كنند، گفته بود اگر من را ترور كنند شما را وزير آموزش وپرورش مى كنند. اين بينش را ببين چقدر زندگى را راحت مى گذراند، نگفت حالا اگر من بميرم دنيا آخر مى شود، مگر دنيا دست ماست، دنيا خدا دارد و اوست كه ما و زن و فرزند ما را در قبضه ى تدبير خود دارد.

جايگاه همسر و فرزندان در زندگى 
يكى از عواملى كه موجب مى شود از موقتى بودن دنيا غفلت كنيم و شب و روز مشغول دنيا شويم، همسر و فرزند است و تصوراتى كه گويا خداى آن ها ما هستيم.