صفحه ٤١٩

است كه شما را در حدّ ظاهر دين متوقف مى كند. اگر ديديد افراد نسبت به هم آداب دينى را رعايت مى كنند، و مقيد به رعايت ظاهر دين هستند تا آن ها را دين دار بدانند اين ها ادب دين دارند ولى از ادب حق غافلند. و اگر انسان شور ادب حق را در قلب خود به دست نياورد و رابطه قلبى اش را با خدا محكم نكند، در اولين فشار، از رعايت ظاهر دين دست برمى دارد، حال اگر كاسب باشد تن به ربا مى دهد و اگر خانم باشد در جوّ انسان هاى بى دين نسبت به رعايت حجاب كوتاه مى آيد.
اگر اسلام دستور مى دهد در مسائل اجتماعى بايد افراد را مجبور به رعايت ظاهر اسلام نمود، براى آن نيست كه بخواهد از اين طريق افراد اصلاح شوند. بايد بر حفظ ظاهر اصرار كرد تا طرف جامعه را فاسد نكند، ولى موضوع اصلى در اصلاح انسان ها، ارتباط قلبى افراد با خداوند است. رعايت صحيح آداب بايد از بالا به پايين باشد، اين كه مى بينيد موعظه ها اثر نمى كند ريشه در غفلت از ترتيب فوق دارد. اگر جهت قلب انسان به غير حق باشد، نه به معنى حقيقى و پايدار ادب خلق رعايت مى شود و نه ادب دين. بايد شما از اين پيش آمد بترسيد كه با حفظ ظاهر دين، باطن و قلب در صحنه ى عمل نباشد.

خودفريبى پنهان 
اگر همه ى مردم ما مثل كشور سعودى نمازشان را اول وقت بخوانند، و در رعايت ادب دين- منهاى ادب حق- كاملًا مؤدب باشند ما نبايد احساس موفقيت كنيم. اين يك نوع بيمارى اجتماعى است تا امورى را كه ريشه ى قدسى دارند با شرطى كردن افراد، در حدّ رعايت ظاهر نگهداريم، شرطى كردن افراد به كار عميق و فرهنگى نياز ندارد. شرطى كردن؛ عادت دادن انسان ها است در انجام افعالى كه ما مى خواهيم آن ها انجام دهند، در اين راستا مى شود حركات افراد جامعه را در مسير ادب خاص قرار داد بدون آن كه آن ها اين حركات را خودشان انتخاب كرده باشند. كارى كه سويسى ها در رابطه با افراد جامعه مى كنند، آنقدر حساب شده در مدرسه به دانش آموزان رابطه بين حركات و خطرات پيرو آن را القا مى كنند كه دانش آموز از نظر خيالى و صورتى كه در خيال دارد دقيقاً دزدى را مساوى زندان مى داند، يك مثلت خيالى براى خود ساخته كه هر وقت با دزدى كسى روبه رو شد سريعاً آن را به پليس خبر دهد و خبرندادن برابر است با زندان رفتن. و دزدى كردن خودش هم برابر است با زندان رفتن. آنچنان در خيال خود چنين موضوعى را پذيرفته كه نمى تواند ماوراء آن فكر كند، مى گويد: هركس