صفحه ٣٦١

را خورد. ظاهر حادثه اين است كه برادران حضرت يوسف (ع) گفتند، اما فرمايش پيغمبر معصوم را بنگريد كه فرمود: «وَجَآؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»؛ «1» و پيراهنش را آغشته به خونى دروغين آوردند. يعقوب گفت بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته. اينك صبرى نيكو پيشه مى كنم و خدا يارى كننده است بر آنچه توصيف مى كنيد.
فرمود: نفس شما كار شما را براى شما آراست. حضرت يعقوب (ع) موضوع را از منظرى ديگر مى نگرند. برادران آمدند و گفتند يوسف را گرگ خورده است ولى چون حضرت يعقوب (ع) متوجه اند اين حادثه از مديريت خدا بيرون نيست و برادران يوسف نمى توانند برنامه الهى را به هم بزنند، حضرت وظيفه ى خود را در رويارويى با اين حادثه ى بزرگ جستجو مى كردند. و لذا بعداً كه خبر آوردند بنيامين فرزند ديگر يعقوب (ع) به ظاهر ظرف طلاى عزيز را سرقت كرده و در مصر او را گروگان گرفته اند، حضرت يعقوب (ع) ماوراء اين حرف ها مى فرمايند: «يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»؛ «2» اى فرزندان من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى شود.
چون حضرت يعقوب (ع) متوجه اند؛ مديريتى بالاتر از ظاهر اين حادثه ها در صحنه است. مگر مسير عزيز مصرشدن حضرت يوسف (ع) همين چاه نبود؟ نقشه هاى برادران يوسف بدون آن كه بدانند و بدون آن كه بى تقصير باشند، درست همان برنامه اى بود كه بنا بود حضرت يوسف (ع) را به آن مسئوليت برساند. مى خواهم افق ديد حضرت يعقوب (ع) را ببينيد. يك چشم اين است كه عجب! يوسف (ع) رفت، يك چشم اين است كه اصلًا چى رفت؟ درست با نقشه ى برادران، خواب يوسف (ع) شروع به تأويل گشت و تحقق خارجى آن شروع شد.

چه جاى خشم 
وقتى هيچ حادثه اى اتفاقى نيست، پس چه جاى خشم؟ شما يك جا نمى بينيد كه حضرت يعقوب (ع) از حادثه هاى پيش آمده گله كنند، چون هيچ حادثه اى را از مديريت حق خارج