صفحه ١٦٧

لذا يك عمر با بيمارى دست به گريبان است و فرصت آباد كردن قيامت برايش نمى ماند. اين انسان مرگ برايش هيولا مى شود، مرگى كه به نحو زيبايى در كنار زندگى ما قرار داده اند و پا به پاى زندگى، ما را همراهى مى كند، اين مرگ براى ما هيولايى ترسناك مى شود.
حرف در اين جلسه اين بود كه خود را موجودى كه بايد بميرد بنگريد، حالا در حاشيه ى اين بحث عرض شد كه هيچ راهى براى نمردن نيست، ولى از طريق بهداشت و پرهيز مى توان در مدتى كه بايد زندگى كنيم، خوب زندگى كنيم.
فرمايش حضرت (ع) اين بود كه اگر خود را موجودى ميرا ملاحظه كردى مرگ براى تو هلاكت نيست بلكه مرگ قسمتى از زندگى است كه در كنار زندگى تو را دنبال مى كند، مثل مرحله ى پيرى كه در جوانى تو را دنبال مى كرد تا به وقتش به سراغت آيد.

زيبايى هاى زندگى با مرگ 
در ادامه و بعد از آن نكته هاى اساسى حالا مى فرمايند:
 «فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَال سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ».
پس مبادا مرگ تو را در حال گناه دريابد، گناهى كه با خود مى گفتى از آن توبه خواهم كرد، و مرگ بين تو و آن انديشه فاصله اندازد، كه در اين صورت خود را تباه كرده اى.
وقتى انسان متوجه باشد دنيا يك فرصت است براى آباد كردن ابديتش، و وقتى متوجه شد كه اين فرصت هميشگى نيست و بدون اين كه او پيش بينى كند، مرگ به سراغش مى آيد، پس تمام تلاش خود را در جهتى قرار مى دهد كه در فضاى آباد كردن قيامت، با مرگ روبه رو شود و نه در فضاى آلوده بودن به دنيا و گناهان دنيايى.
عامل عمده ى فروافتادن انسان در خطر اين است كه پايان پذيربودن فرصت دنيا، دائم مدّ نظرش نباشد. اگر انسان با مرگ زندگى كرد، علاوه بر اين كه خوب زندگى مى كند، خوب مى ميرد وگرنه، نه در اين دنيا خوب زندگى مى كند و نه در آن دنيا عاملى براى آرامش ابدى خود دارد، و پس از مرگ درست با چيزى روبه رو مى شود كه مى خواست از آن فرار كند. به آن ها گفته مى شود:

         هين چه آورديد دست آويز را             ارمغان روز رستاخيز را