صفحه ٣١٨

آن ها به صورت ابدى نگاه نكنيد وگرنه خود را در مقابل آن ها مى بازيد، يا مغرور مى شويد كه هميشه در آن شرايط خوب خواهيد ماند، يا مأيوس مى شويد كه واى تا ابد با اين شرايط بد چگونه به سر ببريم. همه ى مشكل اين است كه فراموش مى كنيم هر چيزى نهايتى دارد، و كسى بد امتحان مى دهد كه فكر كند آن شرايط، ابدى است. علاوه بر شرايط مختلفى كه در دنيا پيش مى آيد و هر كدام انتهايى دارد، كلّ دنيا هم همين طور است، فرصتى است بين تولد و مرگ. براى اين كه محدود بودن دنيا را درست احساس كنيد به فاصله ى بين گذشته تا حال نگاه كنيد؛ از روزى كه دبستان رفتيد تا حالا چقدر است؟ از آن حادثه پنجاه سال مى گذرد، ولى گويا ديروز بود، يعنى نيم قرن در دنيا يك لحظه است و به اين راحتى به نهايت خود رسيد و بر اساس آنچه عمل كرديم، آنچه را خدا مطابق عمل ما تقدير كرده بود به سوى ما آمد. همه شما گذشته هايتان را كه نگاه كنيد گويا ديروز بود. آينده اى را هم كه به ظاهر جلوى خود خيلى طولانى مى بينيم چيزى نمى گذرد كه تبديل مى شود به همان ديروز. با اين ديد و با اين تجزيه و تحليل كلّ دنيا را يك فرصت محدود ببينيد. و حرف حضرت همين است.

بصيرتِ محدود ديدن دنيا
خدمت يكى از پزشكان متخصص كه مى خواست بنده برايش صحبت كنم، عرض كردم؛ شغلت را چيزى نبين، اگر همه عالم هم بگويند «آقاى دكتر دست شما درد نكند، اگر شما نبوديد ما مرده بوديم»؛ تو فريب اين حرف ها را نخور، آرى شغلت را چيزى نبين، يك تكليف عادى است، كه بايد در فرصت محدود دنيايى به بهترين نحو آن را به انجام برسانى، دنيا خودش چقدر است كه شغلش باشد. قرآن مى فرمايد وقتى وارد عالم قيامت شديد و با آن شرايط ابدى روبه رو گشتيد سؤال مى شود: «كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ»؛ «1» چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد؟ «قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ* قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ «2»  مى گويند يك روز يا پاره اى از يك روز در دنيا مانديم، از شمارشگران بپرس. جواب مى دهد جز اندكى در زمين نبوديد، كاش شما مى دانستيد.