صفحه ٤٣٧

است نتيجه ستمگرى چيز مطلوبى نيست. گاهى شخص به جهت غفلت از ميانه روى آن چنان شب و روزش كاركردن شده كه گويا كارى جز كار كردن بلد نيست، خلوت با خدا، صله رحم، مسجد، نماز جماعت، انس با همسر و فرزندان، همه را گم كرده. اين بنده خدا خودش را از مرز تعادل بيرون انداخته و لذا هم به خودش ستم مى كند هم به جامعه و اطرافيان. عكس العمل اين ستم، غم ها و ناكامى هايى است كه به سراغش مى آيد و خودش علت آن را نمى شناسد، چون با كارهاى افراطى بيشتر مى خواهد مشكل را حل كند.

دوستى هاى قدسى و پايدار
در ادامه مى فرمايند:
 «وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ الصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيبُهُ»؛
بدان كه دوستى كه واقعاً دوست باشد از جهتى قوم و خويش آدم محسوب مى شود. و دوست آن است كه در پنهان هم دوست باشد.
يكى از عواملى كه ناكامى ها و غم ها را به همراه دارد دوستى هاى بى جا است. انسان نه بايد آن چنان باشد كه با افراد شايسته دوستى نداشته باشد و نه آن كه به راحتى با هر كس طرح دوستى بريزد.
مى فرمايند آن كه دوست است واقعاً حفظش كن و او را مثل قوم و خويش خود بدان و عملًا از طريق آن دوستى صادقانه با تو داراى نسبتى خاص مى شود، ديگر غريبه نيست. ولى هركسى را هم در اين مقام وارد نكن، ابتدا بسنج ببين آيا او آنچنان هست كه در غيبت تو هم دوست تو باشد. يكى به اين معنا كه پشت سر تو هم دوست تو باشد. و ديگر اين كه در باطن و در عمق جان به تو تعلق خاطر داشته باشد، از نوع دوستى هاى مصلحتى نباشد. واقعاً كسى كه بخواهد پشت سر آدم هم دوست آدم باشد، همان است كه در باطن و در قلب هم دوست باشد. و اگر بخواهد در باطن هم دوست باشد بايد محور دوستى ها امور قدسى قرار بگيرند. لذا مى توان نتيجه گرفت دوستى هاى واقعى، دوستى هاى عقيدتى و معنوى است، كه مى ماند و سرمايه روح و روان انسان مى شود. و همواره بايد مواظب بود چنين دوستى را پاس داشت و براى حفظ آن از هيچ كوششى فروگذار نكرد. بالأخره روح انسان نياز به ارتباطهاى صادقانه دارد و از طريق اين نوع ارتباطات تغذيه مى شود. ولى به همان اندازه كه بى ارتباطى و انقطاع از انسان ها چيز خوبى نيست، دوستى هاى احساساتى بسيار فرصت سوز است. حضرت متذكر