صفحه ٢٩٤

برمى گرداند. پيش خودش خيال مى كرد خيلى سرمايه دارد. اما سرمايه هايش چيست؟ قوطى هاى واكس خالى، سرمايه هاى احمقانه، چون با خيالاتش خوش است، خوش است در اين كه تا حالا اين همه واكس زده است. بعضى مواقع ما هم سرمايه هاى احمقانه ى خو را به دوش داريم، و آن عبارت است از آرزوهاى خيالى، و با آن ها خوشيم، بدون آن كه متوجه شويم در اين آرزوها همه چيزمان را از دست داده ايم. آن قدر قوطى هاى او زياد بود كه اگر پولى هم به دست مى آورد به يك وانت التماس مى كرد آن پول مختصر را از او بگيرد و قوطى هاى خالى او را بر گرداند به خانه، بعد مى رفت در دكان نانوايى التماس مى كرد يك تكه نان مى گرفت خالى مى خورد. ديده ايد كه مثلًا فلان آقا مى گويد كه من آرزو دارم كه ساختمان دو طبقه ام را به نحو خاصى نماكارى كنم، آن وقت حاضر است سختى بكشد، گرسنگى بخورد، عبادت خود را كم بگذارد تا كه ساختمانش نماكارى شود. اين فرد در حماقت دست كمى از آن واكسى ندارد، چون اين هم پس از مدتى به واقع هيچ سرمايه اى جز همان نما كه همان قوطى هاى خالى است ندارد. نه عبادتى، نه دلِ نورانى، نه قلب مرتبط با خدا، همه چيز را از دست داده و قوطى هاى خالى نماى زيبا را به دست آورده است.

بهترين زندگى 
حضرت مى فرمايند: ببين احمق ها چه دارند و با چه به سر مى برند، اگر تو با آرزوهايت زندگى كنى همان خيالات را در اختيار دارى. من نمى دانم هم اكنون شما گرفتار آرزوهاى بلند هستيد يا نه. بنده گاهى مى بينم كه غفلت از حضور در محضر حق و به سربردن در آينده ى مجهول همه چيزم را مى گيرد. خود را خرمن سوخته مى يابم. چون به فرداها مشغول شده ام، آينده اى كه هيچ هويت معلومى ندارد، و عملًا با اين كار خرمن خود را كه دارم با آن زندگى مى كنم آتش مى زنم. چون مى خواهم در آينده خرمنى به پا كنم. آن وقت خرمن آينده خود را دوباره آتش مى زنم چون هيچ وقت زندگى در «حال» را تمرين نكرده ام. عجيب است كه بشر بنا گذاشته «حال» خود را به اميد آينده ضايع كند. در حالى كه بهترين نوع زندگى به سر بردن در «حال» است. ممكن است بفرماييد درد را گفتى درمانش را هم بگو. اگر عنايت فرموده باشيد درمانش را هم گفتيم. و آن اين بود كه برسيد به چنين شرايطى كه متوجه باشيد آزاد از آرزوهاى بلند دنيايى همين حالا مى توانيد زندگى را شروع كنيد. آن وقت آدمى كه دارد زندگى مى كند، يك ساعت ديگر هم زندگى مى كند چون زندگى را پيدا كرده است، شما