صفحه ١٣٩

مشكل اين طور حل مى شود كه انسان بتواند با خداى واقعى، نه خدايى كه در ذهن هست، مرتبط شود. خدا داشتن يعنى از محدوديت ها به سوى نامحدود گريختن، در دعا به خدا اظهار مى داريم: «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»؛ «1» خدايا! فرار كردم به سوى تو. ديواره هاى تنگ مادى كه بر جان من دارد فشار مى آورد را رها كرده ام و به توى نامحدود روى آوردم و اين معنى خداداشتن است. گفت:

         خلاف طريقت بود كاولياء             تمنّا كنند از خدا جز خدا

يعنى اولياء خدا از خدا غير خود خدا را نمى خواهند. يكى از دوستان مى پرسيدند كه اگر رفتيم مشهد چه قصدى بكنيم و در محضر حضرت ثامن الحجج (ع) چه بخواهيم؟ عرض كردم ما در عمق جان خود محبّت به اهل البيت را داريم ولى آن را در روزمرّگى ها گم مى كنيم. مى رويم به زيارت اهل البيت تا گم شده مان را پيدا كنيم. و گم شده ى ما انسان هايى هستند كه از يك طرف نمايش توجه كامل به خدايند و از طرف ديگر متذكر ما مى باشند كه مقصد و مقصود خود را جز خدا قرار ندهيم. مگر مى شود قلبى كه طالب خداى بى نهايت است نظر به چنين انسان هايى نداشته باشد و راه را گم نكند؟ زيارت انسان هايى كه همواره در حيات اند موجب مى شود كه نظر و محبّت به خدا گم نشود. امامان خودِ گم شده ى ما هستند. چرا انسان در ذات خود محبت به اهل البيت (عليهم السلام) دارد؟ براى اين كه آن ها خودِ اصيل ما هستند، مگر نمى خواهى با وجه نامحدود خود با نامحدود مطلق مرتبط شوى؟ امامان، مظهر كامل اين راه اند. پس در واقع با نظر و زيارت امام (ع) فقط حق مقصد است. هركس و هرچيز غير حق اگر مقصد انسان شد انسان در آن صورت به ذات خودش جفا كرده است. يعنى ذات نامحدود را در محدود متوقف كرده است.

ريشه ى غم ها
ريشه ى همه غم ها عبارت است از اين كه انسان وسعت خود را لگد مال كرده است. انسان در فطرت خود به دنبال بى نهايت است و به همين جهت هيچ چيز محدودى او را قانع و راضى نمى كند. شما در زندگى خود نگاه كنيد كه چه موقع غصه مى خوريد؟ ريشه ى غصه ها و غم ها ابتدا اين است كه چرا من خانه ندارم، ولى وقتى خانه پيدا كرد غصه مى خورد چرا باغ ندارم،