صفحه ١٩٥

فريفته آنچه در دست اهل دنياست نشويد. مى بينيد ديگر دنيا از چشمتان افتاد و روحتان از آن همه فشارها آزاد شد و دريچه هاى فهم عالم غيب بر قلبتان گشوده گشت. امام (ع) مى خواهند چشمِ دل ما را باز كنند، به همين جهت به ما خصوصيات اهل دنيا را نشان مى دهند و مى فرمايند، «سُرُوحُ عَاهَةٍ»اهل دنيا سوار شترانى شده اند كه  «وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»خيلى تند مى روند، خيلى با انرژى هستند اما به سوى هيچستان و «بِوَادٍ وَعْثٍ» در بيابان پرزحمت. «لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقِيمُهَا وَ لَا مُسِيمٌ «1» يُسِيمُهَا»؛ براى اهل دنيا نه چوپانى هست كه از بيراهه به راه آوردشان و نه چراننده اى كه به چراشان برد. با زحمت زياد در بيابان پر زحمت و بى ثمر دنيا همين طور مى روند، فضايى را در زندگى خود به وجود آورده اند كه ناصحان نمى توانند نصيحتى به آن ها بكنند و آن ها را متذكر بى راهه اى بكنند كه در آن هستند، و يا راه صحيح را به آن ها نشان دهند. از هر هدايت دينى متنفرند. «وَ لَا مُسِيمٌ يُسِيمُهَا»؛ در فرهنگ آن ها شخصيت هاى دلسوز كه آن ها را به سبزه زارهاى پر ثمرِ معنوى راهنمايى كنند جايى ندارد. تعبير مولوى درباره آنان اين است كه همه چيز دارند و هيچ چيز ندارند، از معنويت هيچ ندارند ولى مى ترسند كه اموالشان را ببرند ولى از دزدان واقعى كه گناهان و وسوسه هاى شيطان باشد نگران نيستند، مى گويد:

         مرد دنيا مفلس است و ترس ناك             هيچ او را نيست وز دزدانْش باك 
             او برهنه آمد و عريان رود             وز غم دزدش جگر خون مى شود

دارايى هاى آن ها مثل يك مرغ فربه و بزرگ ولى بدون گوشت است.
دنيا براى اهل دنيا خيلى ابهت دارد ولى درحقيقت هيچ چيز نيست، دنيا را با تمام زوايايش مى شناسد ولى از راهى كه مرگ به سراغ آن ها مى آيد غافل اند.

         راه مرگ خلق ناپيدا رهى است             در نظر نايد، كه آن بى جا رهى است 
             نك پياپى كاروان ها مقتفى             زين شكاف در كه هست آن مختفى 

اهل دنيا پيام هاى پشت سر همى را كه كاروان هاى مرگ مى آورند نمى شنوند. وقتى كسى با بصيرت و چشم عقل و دل به مرغ بريان دنيا بنگرد مى بيند اينها همه اش استخوان است. چون