صفحه ١٣١

يك گناه حساب كرده ولى هر كار نيك تو را ده برابر به حساب آورده، و درِ بازگشت را برايت باز گذارده است تا تمام شرايط براى برگشت بنده به پروردگارش فراهم گردد.
 «فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاكَ وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ»
و چون بخوانى اش متوجّه تو شود، و چون راز خود را با او در ميان نهى به نجواى تو آگاه است، پس حاجت تو را روا مى كند.
شما با دعا چه مى كنيد؟ وقتى دعا مى كنيد آنچه را در جان خود داريد براى او مى گشاييد: «وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ»؛ مغز جانت را وصل به او مى كنى  «وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ»؛ غم جدايى از او را با او در ميان مى گذارى و شكايت از دست خودت را به نزد او مى برى  «وَ اسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ»؛ و از او مى طلبى تا غمزدگى ات را برطرف كند. «كُرُوب»؛ يعنى خواطرى كه قلبت را تنگ كرده است. با دعا، تقاضا دارى كه خداوند تو را از تنگناهاى دورى از خودش آزاد كند و آنها را رفع نمايد. «وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ»؛ و در اموراتت از او مدد مى گيرى زيرا كه:

         بى عنايات حق و الطاف حق             گر ملك باشد، سيه باشد ورق 

اگر ما بدانيم كه مددگرفتن از خداوند چقدر كارساز است و چقدر در امورات خود بى خدا بودن مشكل زا است، آن وقت مى فهميم كه پيامبران با آن همه مشكلات، به جهت خداداشتن و از خدا كمك گرفتن چقدر راحت بودند. سنگ به پيشانى پيامبر (ص) مى خورد امّا حضرت راحت بودند، چون مى دانستند اين فعاليت ها در چه رابطه اى است و زير نظر چه كسى است و به چه نتيجه اى مى رسد.
در جنگ بدر مسلمانان براى مقابله با كفار يك شمشير، يك اسب و چند شتر داشتند بقيه پياده و با چوب مى جنگيدند، و كلًا حدود سيصد نفر بودند، در حالى كه كفّار حدود هزار نفر بودند با وسايل جنگى فراوان. پيامبر خدا (ص) به درگاه خداوند استغاثه كردند، بعد كمى خاك به طرف دشمن پاشيدند و به لطف الهى بر آن ها پيروز شدند، بعدها كه مشركين مسلمان شدند گفتند نمى دانيم چه شد كه همه ما در اثر آن يك مشت خاك از هم پاشيديم. خداوند مى خواست از طريق جنگ بدر به مسلمانان همين را بگويد كه سيصد نفر را با پاى پياده و بدون وسيله جنگى بر دشمن فراوان و سراپا مسلح پيروز كرديم، چون متوسل به خدا بودند، امّا در جنگ احد كه مسلمانان مجهزتر بودند چون توسلشان به خدا ضعيف بود، خداوند به آن ها نشان داد كه چيزى نيستند.