صفحه ٥٨

انسان حريص و بى قرار و كم صبر آفريده شده، و چون سختى به او برسد بى تاب خواهد شد و از سكينه و آرامشِ لازم در مقابل سختى ها در ابتداى امر بى بهره است. حالا وقتى مى خواهيم از اين نوع ضعف ها مثل حسادت كنده شويم، تلاش مى خواهد. براى خارج شدن از حسادت انسان بايد به جاى اين كه نتواند ببيند كسى چيزى دارد، به جايى برسد كه در مقابل دارايى ديگران راحت باشد و اصلًا در هيچ كجاى روحش آرزو نكند اى كاش او چنين امكاناتى را نداشت. اولش ممكن است سخت باشد، ولى اين كه انسان از ضعف حسادت به انسان غيرحسود تبديل شود، سير از ظلمات است به سوى نور، و معنى ابتدايى سلوك همين ها است. البته اين نوع سيرها، سير اوليه است، و عبور از حجب ظلمانى كاملًا مشخص است. اگر كمى فكر كنيم خواهيم ديد چقدر زشت است كه انسان نتواند ببيند ديگرى مقدارى آجر و سنگ و آهن، در قالب يك خانه دارد. اين روحيه به جهت آن است كه انسان هنوز دنيا برايش اهميت دارد و انوار عالم غيب را نمى شناسد. اگر كسى بخواهد با اين چيزها كه همه اش دنياست خود را مهم كند عملًا از اصل اصيل خودش غافل شده است. اين چيزها هيچ ربطى به حقيقت انسان ندارد، مهم شدن با اين چيزها، مهم شدن با سايه هاى ذهنى است، هرچه در اين دنيا وجود دارد همين طور است، سنگ و خاك است، و سالك كسى است كه به راحتى از اين ها عبور كرده باشد، اصلًا اين ها را چيزى نمى بيند، تا بگويد اى كاش من داشتم و او نداشت. اين بدبختى بزرگى است براى انسان كه اگر كسى آجر بيشترى داشته باشد اولًا: غصه بخورد كه چرا من ندارم. ثانياً: بگوييم اى كاش او هم نداشت. آيا اصلًا اين روح مى تواند به آسمان نظر كند؟ آيا مى تواند سالك باشد؟ او كه تمام توجه روحش به آجر و سنگ است، اصلًا سالك نيست، چون راه نيفتاده است. او اگر صدهزار ركعت نماز هم بخواند، در سلوك خود مُرده است چون مى خواهد فلانى دنيا را نداشته باشد و خودش داشته باشد، براى همين هم پيامبر خدا (ص) مى فرمايند: حسود بر قضاى الهى خشمگين است. «1» كسى كه چنين صفاتى دارد مسلم بوى بهشت به مشامش نمى رسد.
در اسلام صوفى گرى نداريم، پس هيچ اشكالى ندارد كه انسان خانه و امكانات زندگى داشته باشد و از آن ها به عنوان بستر عبادت الهى استفاده كند و آن ها را وسيله سير و سلوك خود قرار دهد، عمده آن است كه جايگاه زندگى دنيايى را فراموش نكنيم. يكى از بزرگان