صفحه ٣٥٢

شركت مى كنند. اين گونه حضرت خود را از هر گونه منيت و رقابت با خلق خدا آزاد مى كنند، اين حركت حضرت سجاد (ع) نشانه آن است كه ايشان توصيه جدّشان حضرت اميرالمؤمنين (ع) را شنيده اند كه در مقابل برادران ايمانى طورى باش كه گويا تو بنده آن هايى و آن ها ارباب تو هستند. هركس در هر مكتب و مذهبى به جايى رسيد با اين تواضع ها رسيد.
مهاتماگاندى، در برخورد با دولت انگلستان وقتى نمك درياچه را در انحصار خود گرفته بود، دستور داد بدون هيچ درگيرى و بدون هر گونه دفاعى بروند و از درياچه نمك بردارند. كتك مى خوردند ولى دفاع نمى كردند و در عين حال به كار خود ادامه دادند. در اين رابطه او را زندان كردند، روش گاندى اين بود كه هرگز با رقيب خود درگير نمى شد، خيلى شبيه بود به آن روشى كه امام خمينى «رحمةالله عليه» مى فرمودند با سربازان شاه برخورد محبت آميز داشته باشيد و مردم گُل سر تفنگ آن ها مى گذاردند، واقعاً اين كار آن ها را خلع سلاح مى كرد، آقاى باتمان قليچ فرمانده ارتش رژيم شاه در خاطراتش مى گويد: بزرگترين اشتباه ما اين بود كه ما سربازها را برديم جلوى مردم تا كه مردم از آن ها بترسند، مردم نه تنها از آن ها نترسيدند بلكه با محبت و بوسه بر سر و روى سربازان، ما را خلع سلاح كردند. همان روشى كه حضرت سيد الشهداء (ع) با لشگريان عمر سعد داشتند كه تا آخرين لحظه آن ها را نصيحت مى كردند، بلكه از آتش جهنم نجاتشان دهند. اين يك روش موفق است. گاندى خودش مى گويد من به حسين اقتدا مى كنم. بالأخره وقتى گاندى را زندان مى كنند، در زندان هيچ حرف نمى زند. با هيچ كس جدل نمى كند كه چرا مرا زندان كرديد. در زندان شروع مى كند يك جفت جوراب ببافد، يك ژنرال انگليسى هم مأمور او بود كه شكنجه اش بدهد تا حرف بزند، بدن او لخت بوده، صبح يك سطل آب روى بدنش مى ريختند و شلاقش مى زدند، عصر هم يك بار همين كار را مى كردند ولى او كاملًا در سكوت بود، حالا بافتن جوراب ها را روز چهاردهم تمام كرده، در حالى كه همه منتظرند سخن بگويد، دهان را باز مى كند و به آن ژنرال مى گويد من يك خواهشى از شما دارم؛ مى گويد بفرماييد. گاندى مى گويد خواهشم اين است؛ اين جوراب ها را كه برايتان بافته ام اجازه دهيد خودم پايتان كنم! مى گويند ژنرال بى چاره آنچنان دگرگون مى شود كه جلوى گاندى، قپه هاى ژنرالى خود را مى كَند و تماماً مريد گاندى مى شود. مى گويد از اين به بعد هر دونفرمان زندانى بريتانياى كبير هستيم. حضرت سيد الشهداء (ع) در مسير خود به سوى كوفه به افرادى كه حاضر نبودند آن حضرت را همراهى كنند مى فرمودند نزديكى هاى كربلا چادر نزنيد چون در روز عاشورا من كمك مى خواهم اگر