صفحه ٢٧١

 «مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ»
كسى كه زياد حرف بزند ناخواسته ياوه مى گويد و گرفتار سخنان پوچ و بى نتيجه مى شود و كسى كه تفكر كند بصير مى شود.
به ما دستور داده اند از زياد سخن گفتن بپرهيزيم تا قلب ما مشغول امور واهى نشود و زمينه گرفتن معانى عاليه را از دست ندهد. عمده آن است كه روح و روان خود را گرفتار مشغوليات پوچ نكنيم. يكى از مشغوليات، كثرت كلام است كه منجر به حرف هاى پرت و پلا و واهى مى شود و زمينه ى تفكر را از ما مى گيرد و در نتيجه از بصيرت لازم محروم مى شويم. آن وقتى كه اطراف ما اين همه شبكه تلويزيونى و امثال آن نبود زمينه ى تفكر و شرايط پرورش انسان هاى حكيم و بصير بيشتر فراهم بود، انسان مى توانست با خود باشد و به خود آيد، حالا جوانان ما آن چنان در محاصره انواع شبكه ها و سايت هاى اينترنتى قرار گرفته اند كه فرصت تفكر با خود را از دست داده اند. حضرت (ع) در وصف آن برادر الهى خود مى فرمايند: «وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً»؛ «1» اكثر عمر خود را ساكت بود. و در نتيجه به آن چنان بصيرتى رسيده بود كه چون سخن مى گفت: «بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ»؛ بقيه از سخن وا مى ماندند و عطش سؤال كنندگان را به سيرابى تبديل مى كرد. در ادامه ى وصف برادر الهى خود مى فرمايند:
 «وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ»؛ آنچنان از سكوت بهره بردارى كرده بود كه اگر كسى در سخن گفتن گوى سبقت را از او مى ربود، در سكوت، كسى به پاى او نمى رسيد «وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ»؛ و آن چنان بود كه براى شنيدن حريص تر بود تا براى سخن گفتن. همه اين احتياطها در سخن گفتن به جهت آن است كه شهوت سخن گفتن، انسان را از تفكر باز مى دارد و روح انسان را از سير به سوى حقايق محروم مى كند و لذا از افاضات الهى و نفحات ربانى محروم مى شود. سالك واقعى بايد آنچه را بايد نگويد، نگويد و آنچه را هم بايد بگويد به مقدار ضرورت بگويد. پرگويى حجاب بين انسان و خدا مى شود.
در روايت داريم: «أن رسول اللّه (ص) قال لبعض أصحابه- و هو مريض-: ابْشِر. فقالت أمه: هنيئا لك الجنة فقال رسول اللّه (ص) و ما يدريك؟ لعله قال ما لا يعنيه أو منع ما يعنيه؟»؛«2» رسول