صفحه ٢٤٥

اگر مى توانى شغلى داشته باش كه بين تو و خدا يك واسطه ديگر نباشد كه بنده از يك زاويه آن را شرح دادم و براى طولانى نشدن بحث به همين اندازه بسنده مى كنم.
سپس حضرت دليل فرمايش خود را مى فرمايند كه:
 «فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ»؛
زيرا تو آنچه را كه قسمت و سهمت است مى يابى، بيشتر هم نمى يابى و آنچه سهم تو است مى گيرى.
قاعده نظام الهى همين است كه حضرت فرمودند، موقعى ما به خطا مى افتيم كه فكر كنيم مى توانيم بيشتر از سهم خود به دست آوريم. بعضى وقت ها خداوند چيزى به دست شما مى دهد تا شما وسيله اى باشيد و آن را به ديگرى بدهيد، تا افتخار انفاق آن براى شما بماند و نياز آن طرف هم برآورده شود. ولى شما تصور مى كنيد مال خود شما است و لذا آن را به كسى نمى دهيد، درنتيجه خداوند آن مال را از شما مى سِتاند و حالا غم نداشتن آن براى شما مى ماند، در حالى كه از اول هم سهم شما نبود. مثلًا به شخصى استعداد تأسيس و مديريت يك كارخانه را مى دهد، خداوند اين توان را به او داد تا بستر بندگى و كمال او را از اين طريق فراهم كند. ميل ايجاد كارخانه را هم خداوند در دل او انداخت و لذا به سرعت در كار خود موفق شد، اما نه به اين معنى كه همه درآمد حاصله را براى خودش بردارد، اگر متوجه اين امر شد نه تنها قلب و روانش مشغول كارخانه نمى شود بلكه كارش مسير سعادت دنيايى و آخرتى او خواهد شد، و اين در صورتى است كه متوجه جمله حضرت بشود كه  «فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ»؛ تو فقط به آنچه سهم تو است مى رسى و آنچه سهم تو است را به دست مى آورى. امّا اگر اين نكته مهم را فراموش كند در آن صورت مثل قارون فكر خواهد كرد كه خداوند در مورد او مى گويد: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي»؛ «1» گفت آنچه به دست آورده ام و به من داده شده به جهت علمى بوده كه خودم داشتم و همه اين كارها را با عقل خودم كرده ام. اين جا بود كه ناگهان خداوند همان مال را از او مى گيرد و خود او را در زمين فرو مى برد، «فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ»؛ «2»
 آنگاه او را با