صفحه ١٩٨

حضرت در ادامه در وصف اهل دنيا مى فرمايند:  «فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا»؛ آن ها در بيراهه هاى دنيا سرگردان  «وَ غَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا»؛ و در نعمت هاى دنيا غرق و فرو رفته اند. به جاى آن كه از شرايط به دست آمده نردبانى بسازند به سوى معنويت، تمام دل و جان خود را مشغول امكانات دنيايى مى نمايند و هر روز خانه و دكور و لباسشان را عوض مى كنند.
 «وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً»دنيا را معبود و پروردگار خود گرفته و تمام دل خود را به آن داده اند.  «فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا»؛ و دنيا بازيشان مى دهد، و آن ها هم به جهت هوس زدگى شان بازى مى خورند. ديگر بدبختى از اين بيشتر كه انسان بازيچه دنيا شود و از سنگ و آجر و ماشين و لباس بازى بخورد؟ مى فرمايند: گوش كنيد؛ آرى  «فَلَعِبَتْ بِهِمْ» دنيا آن ها را بازى داد، «وَ لَعِبُوا بِهَا» و آن ها هم به جهت هوس زدگى شان بازى خوردند، و آنچه بايد واقع نمى شد، واقع شد و آن فراموشى هدفى است كه ماوراء دنيا بايد مدّ نظر آن ها مى بود و تمام قلب و جان را به سوى آن سير مى دادند. فرمود:  «وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا»؛ و آنچه ماوراء دنيا بود فراموش كردند. ماوراء دنيا يعنى غيب و قيامت، يعنى نور هدايت و وَحى و قرآن و نبوت، يعنى امامان معصوم (عليهم السلام)، كه مجسمه هاى بالفعل دين هستند، همه را فراموش كردند. فراموشى غيب و قيامت، فراموشى ابديتى است كه اگر درست وارد آن شويم به تعبير قرآن: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»؛ هيچ كس نمى داند چه چيز گرانبهايى براى آن ها ذخيره شده كه موجب روشنى چشم آن ها خواهد بود به سبب پاداش آنچه انجام مى دادند.

         باغ سبز عشق كو بى منتهاست             جز غم وشادى در او بس ميوه هاست 
             حالتى ديگر بود كان برتر است             بى بهار و بى خزان سبز و تر است 

اهل دنيا از چنين جايى در ابديت خود محروم مى شوند. چون شيفته ى دنيا شدند  «وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا»؛ و از ماوراء آن محروم گشتند. به خدا پناه مى بريم از اين محروميت بزرگ.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»