صفحه ٣٦٨

حاصل مى شود، گفته شده است، همان مرحله اى که شیطان از نفوذ وسوسه اش در انسان مأیوس مى شود و انسان درحقیقت بیمه الهى مى گردد (قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * اِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)؛ گفت: به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص شده ات از میان آن ها».(1)
و یوسف (علیه السلام) به این مرحله رسیده بود که در آن حالت بحرانى، همچون کوه استقامت کرد. ما نیز باید بکوشیم تا به این مرحله برسیم.

3. متانت و عفت بیان
از شگفتى هاى قرآن که یکى از نشانه هاى اعجاز آن نیز هست، این است که هیچ گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد و سخنان آن هرگز با تعبیرات یک فرد عادى درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانى شباهت ندارد، با اینکه سخنان هر کس متناسب و هم رنگ افکار و محیط اوست.
در میان تمام سرگذشت هایى که قرآن نقل کرده، یک داستان واقعى عشقى وجود دارد و آن داستان یوسف (علیه السلام) و همسر عزیز مصر است. داستانى که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس آلود، با جوانى با ایمان و پاک دل سخن مى گوید.
گویندگان و نویسندگان هنگامى که با این گونه صحنه ها رو به رو مى شوند یا ناچارند براى ترسیم چهره قهرمانان و صحنه هاى اصلى داستان، جلوى زبان یا قلم را رها کرده و به اصطلاح، حق سخن را ادا کنند، که در نتیجه هزارگونه تعبیرات تحریک آمیز یا زننده و غیراخلاقى به میان مى آید، و یا براى حفظ نزاکت و عفت زبان و قلم، پاره اى از صحنه ها را در پرده اى از ابهام بپیچند و به خوانندگان و شنوندگان، سربسته تحویل دهند! گوینده و نویسنده هر قدر مهارت