صفحه ٣٥٩

قرآن ماجرایى را که در یک دادرسى براى داود (علیه السلام) پیش آمد شرح مى دهد:
نخست: خطاب به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) کرده، مى گوید: «آیا داستان شاکیانى که از دیوار محراب داود بالا رفتند به تو رسیده است؟!».
با اینکه داود (علیه السلام) محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، دو نفر، از راه غیر معمول از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند و ناگهان دربرابر او ظاهر شدند، لذا داود (علیه السلام) از مشاهده آن ها وحشت کرد، زیرا فکر مى کرد قصد سوئى درباره او دارند، اما آن ها به زودى وحشت او را از بین بردند، زیرا «گفتند: نترس! دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى تعدى کرده است» و براى دادرسى نزد تو آمدیم... یکى از آن ها گفت:... این برادر من است، نود و نه میش دارد، و من یکى بیش تر ندارم، ولى او اصرار دارد که این یکى را نیز به او واگذارم، و از نظر سخن بر من غلبه کرده و از من گویاتر است.
در اینجا داود (علیه السلام) پیش از آنکه گفتار طرف مقابل را بشنود به شاکى «گفت: به یقین او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میش هایش بر تو ستم روا داشته!» اما این تازگى ندارد «بسیارى از دوستان و افرادى که با هم سروکار دارند به یکدیگر ظلم و ستم مى کنند مگر کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح دارند، اما عده آن ها کم است». آرى، کسانى که در معاشرت و دوستى، حق دیگران را به طور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى درباره دوستان خود روا ندارند کم اند، تنها کسانى مى توانند حق دوستان و آشنایان را به طور کامل و عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.

دوستى براى غیر خدا در قیامت تبدیل به دشمنى مى شود(1)
در آیه 67 سوره زخرف آمده است: (الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلاَّ الْمُتَّقِینَ)؛ «دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزکاران!».