صفحه ٣٣٣

وَالرّابِعَةُ، أن لا یَمنَعَکَ شَیئاً تَنالُهُ مَقدُرَتُهُ.
وَالخامِسَةُ، وَ هِىَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ أن لا یُسلِمَکَ عِندَ النَّکَباتِ؛
دوستى جز با حدود و شرایطش امکان پذیر نیست، کسى که این حدود و شرایط یا بخشى از آن در او باشد او را دوست بدان، و کسى که هیچ یک از این شرایط در او نیست چیزى از دوستى در او نیست:
نخستین شرط دوستى این است که باطن و ظاهرش براى تو یکى باشد.
دوم این که زینت و آبروى تو را زینت و آبروى خود بداند و عیب و زشتى تو را عیب و زشتى خود.
سوم، مقام و مال، وضع او را نسبت به تو تغییر ندهد!
چهارم، آنچه را در قدرت دارد از تو مضایقه ننماید!
و پنجم، که جامع همه این صفات است، این است که تو را هنگام پشت کردن روزگار رها نکند».(1)

4. تفسیر «ما ملکتم مفاتحه»
در برخى از شأن نزول ها آمده است که در صدر اسلام هنگامى که مسلمان ها به جهاد مى رفتند، گاهى کلید خانه خود را به افراد ازکارافتاده اى مى داند که قادر به جهاد نبودند، و حتى به آن ها اجازه مى دادند که از غذاهاى موجود در خانه بخورند، اما آن ها گاهى از ترس اینکه مبادا گناهى باشد، از خوردن امتناع مى ورزیدند.
طبق این روایت، منظور از «مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ» (خانه هایى که مالک کلیدهاى آن ها شده اید) همین است.(2) از «ابن عباس» نیز نقل شده که منظور، وکیل انسان