صفحه ٤٣٩

تا (همچون چهارپایان) بخورند و از لذت هاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند و آرزوها آن ها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد، ولى به زودى خواهند فهمید»؛ (ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون). این ها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمى فهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همین هاست.
پرده هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آن ها افتاده و آن ها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
اما آن گاه که سیلى اجل به صورت آن ها نواخته شود و پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، نگاه مى فهمند که چه اندازه در غفلت و چقدر زیان کار و بدبخت بوده اند و چگونه گرامى ترین سرمایه ها را براى هیچ از دست دادند!
در آیه بعد براى اینکه گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مى کند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر اینکه آن ها اجل معین و زمان تغییرناپذیرى داشتند و هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمى گیرد و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد».
سنت الهى همه جا این بوده که براى تجدیدنظر و بیدارى و آگاهى، به قدر کافى مهلت مى دهد، حوادث دردناک و وسایل رحمت را یکى پس از دیگرى مى فرستد، تهدید مى کند، تشویق مى کند، اخطار مى نماید تا حجت بر همه تمام شود.
ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامن شان را خواهد گرفت. به دلیل مصالح تربیتى، به اصطلاح، دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد! آیا توجه به همین واقعیت کافى نیست تا همگان از سرنوشت گذشتگان عبرت گیرند و از مهلت الهى براى بازگشت و اصلاح استفاده کنند؟