صفحه ٤١٦

از من سخن بگو (تا تحقیق کند وبى گناهى من ثابت شود)»؛ (وَقَالَ لِلَّذِى ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِى عِندَ رَبِّکَ).
اما این «غلام فراموش کار» ـ آن چنان که راه و رسم افراد کم ظرفیت است که چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشى مى سپارند ـ به کلى یوسف را فراموش کرد، ولى تعبیر قرآن این است که «شیطان یادآورى یوسف را نزد صاحبش از خاطر آن زندانى برد»؛ (فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ).
در نتیجه یوسف (علیه السلام) چند سال در زندان باقى ماند»؛ (فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ).
درباره اینکه ضمیر «انساه الشیطان» به ساقى شاه برمى گردد یا به یوسف (علیه السلام)، میان مفسران گفتگوست: بسیارى این ضمیر را به یوسف (علیه السلام) بازگردانده اند، بنابراین معنى این جمله چنین مى شود که شیطان یاد خدا را از خاطر یوسف (علیه السلام) برد و به همین دلیل به غیر او توسل جست، ولى با توجه به جمله قبل، که یوسف (علیه السلام) به آن زندانى توصیه مى کند که بى گناهى مرا نزد صاحب و مالکت بازگوکن، ظاهر این است که ضمیر به شخص ساقى بازمى گردد و کلمه «رب» در هر دو جا، یک مفهوم خواهد داشت.
به علاوه جمله (وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ) (بعد از مدتى باز یادش آمد) که در چند آیه بعد در همین داستان درباره ساقى مى خوانیم نشان مى دهد که فراموش کننده او بوده است نه یوسف (علیه السلام).
ولى به هر حال چه ضمیر به یوسف (علیه السلام) بازگردد و چه به ساقى، در این مسأله شکى نیست که یوسف (علیه السلام) در اینجا براى نجات خود توسل به غیر جسته است.
البته این گونه دست و پا زدن ها براى نجات از زندان و سایر مشکلات، درمورد افراد عادى مسأله مهمى نیست و از قبیل توسل به اسباب طبیعى مى باشد، ولى براى افراد نمونه و کسانى که در سطح ایمان عالى و توحید قرار