صفحه ١٩٩

داستان «حبیب نجّار»(1)
در آیات 20 تا 25 سوره یس مى خوانیم:
(وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ * اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مُّهْتَدُونَ * وَمَا لِىَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً اِن یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّى شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلاَ یُنقِذُونِ * اِنِّى اِذًا لَّفِى ضَلالٍ مُّبِینٍ * اِنِّى آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ)؛ «و مردى (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب آمد، گفت: «اى قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروى کنید. از کسانى پیروى کنید که از شما اجر و پاداشى نمى خواهند و خود هدایت یافته اند. چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده و همگى به سوى او بازگشت داده مى شوید؟ آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایده اى براى من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد. اگر چنین کنم، در گمراهى آشکارى خواهم بود. (به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهید».
نخست مى فرماید: مردى (با ایمان) از نقطه دوردست شهر باسرعت و شتاب به سراغ گروه کافران آمد و گفت:... .
این مرد که غالب مفسران نامش را «حبیب نجّار» ذکر کرده اند از کسانى بود که در برخوردهاى نخستین با رسولان پروردگار به حقانیت دعوت آن ها و عمق تعلیماتشان پى برد و مؤمنى ثابت قدم و مصمم شد. هنگامى که به او خبر رسید که در قلب شهر، مردم بر این پیامبران الهى شوریده اند و شاید قصد شهید کردن
آن ها را دارند، سکوت را مجاز ندانست و چنان که از کلمه «یسعى» برمى آید باسرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد. تعبیر به «رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته