صفحه ٣٩٥

مى بینند که سبب احتلام آن ها مى شود، این واژه به عنوان کنایه در معنى بلوغ به کار رفته است. به هر حال از آیه فوق چنین استفاده مى شود که حکم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است، زیرا کودکان نابالغ طبق آیه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آن ها با زندگى پدران و مادران آن قدر آمیخته است که اگر بخواهند در همه حال اجازه بگیرند مشکل خواهد بود، از این گذشته، احساسات جنسى آن ها هنوز به طور کامل بیدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را به طور مطلق براى آن ها واجب دانسته، موظف اند در همه حال هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.
این حکم، مخصوص مکانى است که پدر و مادر در آنجا استراحت مى کنند، وگرنه براى وارد شدن به اطاق عمومى (اگر اطاق عمومى داشته باشند) به ویژه هنگامى که دیگران هم در آنجا حاضرند و هیچ گونه مانعى در کار نیست، اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله (کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ) اشاره به بزرگسالان است که در همه حال هنگام وارد شدن به اطاق، موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند. در این آیه افرادى را که تازه به حد بلوغ رسیده اند هم ردیف بزرگسالان قرار داده که موظف به استیذان بودند.
در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر مى فرماید: «این گونه خداوند آیاتش را براى شما تبیین مى کند و خداوند عالم و حکیم است».

فلسفه اجازه گرفتن و مفاسد عدم توجه به آن
براى ریشه کن ساختن یک مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت، تنها توسل به اجراى حدود و تازیانه زدن منحرفان کافى نیست، بلکه در هیچ یک از مسائل اجتماعى چنین برخوردى نتیجه مطلوب نخواهد داد، بلکه باید