صفحه ٢٤٢

التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ)، و دیگر اینکه حامیان و پاسدارانش انسان هایى پاک و درست کار و باایمان و مصمم باشند (فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ).
از میان رفتن هر یک از این دو رکن اساسى باعث فقدان نتیجه و نرسیدن به مقصد است.

عوامل حیات و مرگ ملت ها(1)
تاریخ، اقوام و ملت هاى گوناگونى را به ما نشان مى دهد: گروهى که آخرین مراحل پیشرفت را به سرعت طى کردند، گروهى دیگرى که به پایین ترین مرحله انحطاط رسیدند، گروه سومى که یک روز، پراکنده و وامانده و شکست خورده بودند، اما روز دیگر نیرومند و سربلند شدند، گروه چهارمى که به عکس، از عالى ترین مرحله افتخار به قعر دره ذلت و خوارى سقوط کردند.
بسیارند کسانى که از برابر صحنه هاى مختلف تاریخ به آسانى مى گذرند بدون اینکه کمترین اندیشه اى در آن کنند، و نیز بسیارند کسانى که به جاى بررسى علل و عوامل اصلى و زیربنایى حیات و مرگ ملت ها، گناه را به گردن عوامل کم اهمیت که نقش اساسى را به عهده ندارند و یا عوامل موهوم و خرافى و خیالى مى اندازند. بسیارى تمام علت بدبختى خود را به بیگانگان و سیاست هاى مخرب آن ها نسبت مى دهند و عده اى همه این حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاک مى پندارند و سرانجام عده اى دست به دامن قضا و قدرـ به مفهوم تحریف یافته اش ـ و یا شانس و طالع و اقبال مى زنند و همه حوادث تلخ و شیرین را از این طریق توجیه مى کنند.
همه این ها براى این است که از درک علل واقعى وحشت دارند.
قرآن در آیات فوق روى نقطه اصلى «دردها» و «درمان ها» و عوامل پیروزى