صفحه ١٩٨

و از آن جا که این راه مشکلات فراوانى دارد که جز به لطف خدا برطرف نمى شود، در مرحله دوم از خدا تقاضا کرد که کارها را بر او آسان گرداند و مشکلات را از سر راهش بردارد؛ عرض کرد: «کار مرا آسان گردان!»؛ (وَیَسِّرْ لِى أَمْرِى).
موسى (علیه السلام) سپس تقاضاى قدرت بیان هرچه بیشتر کرد: «گره از زبانم بگشا!». (وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى).
درست است که داشتن شرح صدر، مهم ترین سرمایه است، ولى کارسازى این سرمایه در صورتى است که قدرت ارائه و اظهار آن به صورت کامل وجود داشته باشد، به همین دلیل، موسى (علیه السلام) بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع، تقاضا کرد خداوند گره از زبانش بردارد.
و علت آن را چنین بیان کرد: «تا سخنان مرا درک کنند»؛ (یَفْقَهُوا قَوْلِى).
این جمله درحقیقت آیه قبلى را تفسیر مى کند و از آن، روشن مى شود که منظور از گشوده شدن گره زبان، این نبوده که زبان موسى (علیه السلام) به خاطر سوختگى در دوران طفولیت یک نوع گرفتگى داشته (آن گونه که بعضى از مفسران از ابن عباس نقل کرده اند) بلکه منظور، گره هاى سخن است که مانع درک و فهم شنونده مى شود، یعنى آن چنان فصیح و بلیغ و رسا و گویا سخن بگویم که هر شنونده اى منظور مرا به خوبى درک کند.
شاهد دیگر این تفسیر، آیه 34 سوره قصص است: (وَأَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا)؛ «برادرم هارون زبانش از من فصیح تر است».
جالب اینکه: «افصح» از ماده «فصیح» در اصل به معنى خالص بودن چیزى از زواید است و سپس به سخنى که رسا و گویا و خالى از حشو و زواید باشد گفته شده است. به هر حال یک رهبر و پیشواى موفق و پیروز کسى است که علاوه بر سعه فکر و قدرت روح، داراى بیانى گویا و خالى از هرگونه ابهام و نارسایى باشد.