صفحه ٢٧٠

مى شویم گاه ممکن است این تصور به وجود آید که خداوند چه کمبودى داشت که با خلقت ما مرتفع مى شد؟ و یا اگر در آیات فوق مى خوانیم که هدف آفرینش انسان عبادت است، مى گوییم او چه نیازى به عبادت ما دارد؟
2. این طرز تفکرها ناشى از مقایسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممکن است.
ما به حکم اینکه وجودمان محدود است، براى رفع کمبودهایمان تلاش مى کنیم و اعمالمان همه در این مسیر است، ولى درباره یک وجود نامحدود این معنى امکان پذیر نیست، باید هدف افعال او را در غیر وجود او جستجو کنیم. او چشمه اى است فیاض و مبدئى است نعمت آفرین که موجودات را در کنف حمایت خود مى گیرد و آن ها را پرورش داده، از نقص به کمال مى برد، و این است هدف واقعى عبودیت و بندگى ما، و این است فلسفه عبادات و نیایش هاى ما که همگى کلاس هاى تربیت براى تکامل ماست.
بنابراین، نتیجه مى گیریم که هدف آفرینش ما پیشرفت و تکامل هستى ماست.
3. اساساً اصل آفرینش، یک گام تکاملى عظیم است، یعنى چیزى را از عدم به وجود آوردن و از نیست هست کردن، و از صفر به مرحله عدد رساندن.
و بعد از این گام تکاملى عظیم، مراحل دیگر تکامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دینى و الهى در همین مسیر است.
در اینجا سؤالى پیش مى آید که اگر هدف خلقت، جود بر بندگان است، نه سود براى آفریدگار، و این جود از طریق تکامل انسان هاست، چرا این خداوند جواد و کریم، از آغاز بندگان را کامل نیافرید تا همگى در جوار قرب او جاى گیرند و از برکات نزدیکى به ذات پاکش بهره مند شوند؟
جواب این سؤال روشن است، تکامل انسانى چیزى نیست که بتوان آن را به «اجبار» آفرید، بلکه راه طولانى و درازى است که انسان ها باید با پاى خود آن را طى کنند و با اراده و تصمیم و افعال اختیارى خویش، طرح آن را بریزند.