صفحه ٥٧

و این سرمشقى است براى همه انسان ها در هر حد و پایه اى از علم و در هر شرایط و سن و سال.
ب) جوهره علم الهى از عبودیت و بندگى خدا سرچشمه مى گیرد، چنان که در آیات مربوط به این داستان خواندیم (عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا... عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً).
ج) همواره علم را براى عمل باید آموخت، چنان که موسى (علیه السلام) به دوست عالمش مى گوید: «مما علمت رشدا» (دانشى به من بیاموز که راهگشاى من به سوى هدف و مقصد باشد) یعنى من دانش را تنها براى خودش نمى خواهم، بلکه براى رسیدن به هدف مى طلبم.
د) در کارها نباید عجله کرد، چراکه بسیارى از امور نیاز به فرصت مناسب دارد به خصوص در مسائل پراهمیت و به همین دلیل این مرد عالم رمز کارهاى خود را در فرصت مناسبى براى موسى (علیه السلام) بیان کرد.
ه ) مردم دشمن چیزى هستند که نمى دانند! بسیار مى شود که کسى درباره ما نیکى مى کند، اما چون از باطن کار خبر نداریم آن را دشمنى مى پنداریم و آشفته مى شویم، به ویژه دربرابر آنچه نمى دانیم کم صبر و بى حوصله هستیم، البته این یک امر طبیعى است که انسان دربرابر امورى که تنها یک رو یا یک زاویه آن را مى بیند ناشکیبا باشد، اما داستان مذکور به ما مى گوید که نباید در قضاوت شتاب کرد، بلکه باید ابعاد مختلف هر موضوعى را بررسى نمود.
در حدیثى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى خوانیم: «مردم دشمن چیزى هستند که نمى دانند»(1) و بنابراین هر قدر سطح آگاهى مردم بالا رود برخورد آن ها با مسائل، منطقى تر خواهد شد و به تعبیر دیگر: زیربناى «صبر» آگاهى است.
البته موسى (علیه السلام) از یک نظر حق داشت ناراحت شود، چراکه او مى دید در این
سه حادثه تقریباً بخش اعظم شریعت به خطر افتاده است: در حادثه اول مصونیت اموال مردم، در حادثه دوم مصونیت جان مردم، و در حادثه سوم مسائل