صفحه ٣٩١

بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ)؛ «و (به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى دهد ماده گاوى را ذبح کنید (و قطعه اى از بدن آن را به بدن مقتول بزنید، تا زنده شود و قاتل را معرفى کند). گفتند: آیا ما را مسخره مى کنى؟ گفت: به خدا پناه مى برم از اینکه از جاهلان باشم».
نکته: شرایط و ویژگى هاى آن گاو در آیات بعدى چنین ذکر شده است: ماده گاوى باشد که نه پیر و از کارافتاده و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد، زردِ یک دست باشد که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد. گاوى باشد که براى شخم زدن رام نشده باشد و براى زراعت آب کشى نکند، از هر عیبى برکنار باشد و حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد.
مفسّران در اینجا یادآور مى شوند که این گاو در آن محیط، منحصر به فرد بوده است و بنى اسرائیل آن را به قیمت بسیار گرانى خریده اند.
مى گویند: صاحب این گاو مردى بس نیکوکار بود و به پدر خویش احترام فراوان مى کرد. در یکى از روزها که پدرش در خواب بود، معامله پرسودى براى او پیش مى آید، ولى او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وى را بیدار سازد و کلید صندوق را از وى بگیرد، درنتیجه از معامله صرف نظر کرد. به قول بعضى از مفسّران: فروشنده حاضر مى شود آن جنس را به مبلغ کمترى بفروشد به این شرط که آن مرد نیکوکار پول او را نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده که پدر را بیدار کند و کلید صندوق ها را از او بگیرد. ولى آن مرد نیکوکار حاضر مى شود پول بیشترى بپردازد، ولى پس از بیدارى پدر. بالاخره معامله انجام نشد و خداوند به جبران این گذشت، معامله پرسود بالا را براى او فراهم ساخت».
بعضى از مفسران مى گویند: پدر پس از بیدار شدن، از ماجرا آگاه مى شود