صفحه ٣٢١

کسي که در تاريکي، در کوهستان، گام برمي دارد و با سختي و رنج سنگلاخ ها،  دره ها و تپه ها را پشت سر مي گذارد و پس از عبور از دره ها و پيچ وخم هاي فراوان کوهستان، ناگاه خود را در دشت گسترده اي مي يابد و از دور نور خيره کننده اي را مشاهده مي کند و براي رسيدن به آن نور سر از پا نمي شناسد و آن نور چنان بارقه اميد و شعفي در وجود او پديد مي آورد که سختي هاي راه را فراموش مي  کند، حضرت نيز پس از توجه به عوامل خوف و آنچه باعث آتش قهر و عذاب الاهي مي گردد، دل را متوجه تجليات انوار ذات قدوس الهي مي کنند و با ابتهاج و شعف تمام، خدا را به آن تجليات و انوار قسم مي دهند که ايشان را به جوار و قرب خويش بار دهد و از نظرافکندن به سوي خويش بهره مند سازد. گويا در فراز پيشين مناجات وضعيت کسي معرفي مي شود که به نقايص و کوتاهي هاي خود واقف است، آن گاه صحنه فوق العاده اي را فراروي خود مي بيند و خود را کنار اقيانوس رحمت بي کران الهي مي يابد و به شوق و وجد مي آيد و آرزو مي کند که به آن اقيانوس بي کران رحمت متصل گردد و از تجليات انوار الاهي بهره مند شود. او گرچه فاصله بين خويش و انوار تجليات ربوبي را بس زياد مي يابد و علي القاعده توجه به کاستي ها و شرايطي که در آن به  سر مي برد او را از توقع زياد بازمي دارد و به او گوشزد مي کند که درخور ظرفيتش آرزو و اميد خويش را مطرح سازد و به نيازهاي درخور شرايط خويش بينديشد، اما او نمي تواند چشم از افق هاي متعالي کمال و تعالي بردارد و با همتي عالي و در افق کسي که از عالي ترين ظرفيت وجودي برخوردار است، قرب و هم جواري با معبود سرمدي و نگاه پياپي به جلوات او را آرزو و درخواست مي کند.

ناتواني انسان از درک حقايق متعالي
بي ترديد معرفت تجليات و انوار ذات ربوبي از افق فهم ما خارج است و ما به دليل