صفحه ٣٢٥

منظور حضرت ابراهيم(عليه السلام) همين معناي دوم بود، زيرا اولاً گفت: چگونه مردگان را زنده مي کني ... و نگفت: چگونه مردگان زنده مي شوند؛ يعني سؤال او از کيفيت زنده کردني که فعل خداست و از او صادر مي شود بود، نه از کيفيت زنده شدن اجزاي مادي و بازگشت آنها به صورت اول. اگر سؤال از کيفيت به معناي اول بود بايد به عبارت دوم گفته شود؛ يعني بايد بگويد: چگونه مردگان زنده مي شوند.
ثانياً، اگر سؤال از کيفيت قبول حيات بود، وجهي نداشت که به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام) انجام گيرد و همين اندازه کفايت مي کرد که خدا حيوان مرده اي را جلوي او زنده کند. ثالثاً، در آن صورت، مناسب بود که کلام با چنين جمله اي ختم شود: واعلم أنّ الله علي کلّ شيء قدير نه با اين جمله: واعلم أنّ الله عزيز حکيم، چنان که از عادت قرآن معهود است؛ زيرا مناسب آن سؤال صفت قدرت است نه عزت و حکمت. چه اينکه اين دو صفت (که عبارت اند از دارا بودن چيزهايي که ساير اشيا فاقد آنها مي باشند و استوار کردن کار) مربوط به افاضه حيات است، نه استفاضه مادّه».(292)

ناتواني انسان از درک حقيقي رحمت و غضب الهي
ما کراراً سخن از رحمت و غضب خداوند به ميان مي آوريم، اما نمي توانيم درک حقيقي و واقعي از رحمت و غضب الاهي داشته باشيم. آنچه براي ما شناخته شده است رحمت، مهر و غضب انسان ها در حق همديگر است که با انفعالات و تغيير حالات و واکنش هاي خاصي همراه است، که بي ترديد اين انفعالات و تغيير حالات در خداوند که مجرد و ثابت است وجود ندارد. پس به واقع اين سري صفات را از روابط خودمان انتزاع کرده و سپس از تجريد جنبه هاي مادي و نواقص بر خداوند اطلاق مي کنيم و با توجه به غيرقابل درک بودن ذات، صفات و افعال الهي، حقيقت آنها براي ما ناشناخته