صفحه ١٩٩

وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَه فَلاَ تَکفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ...؛(176) «و [يهود] از آنچه شياطين [جن] در عصر سليمان بر مردم مي خواندند پيروي کردند. سليمان هرگز [دست به سحر نيالود و] کافر نشد، ولي شياطين کفر ورزيدند و به مردم سحر آموختند؛ و [نيز يهود] از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرود آمده [پيروي کردند] و اين  دو هيچ کس را نمي آموختند مگر اينکه مي گفتند:  ما آزمونيم، پس کافر مشو و آنها از آن دو چيزي مي آموختند که با آن ميان مرد و همسرش جدايي افکنند و اينها با آن بي اذن خدا به هيچ کس نمي توانستند گزندي برسانند».
افراد از نظر اعتقاد و پايبندي به توحيد و باورداشت تأثير اراده الاهي در کارها متفاوت اند و برخي هيچ نقشي براي خدا در کارها قايل نيستند و برخي سهم خداوند را ده  درصد و برخي بيشتر مي دانند. اما موحد کامل همه کارها را ناشي از اراده خدا مي داند و ازاين جهتْ خوف و اميد او به خوف از خدا و اميد به او منتهي مي شود. او چون مي داند که سررشته کارها در دست خداست به او اميد دارد و نيز چون مي داند همه اسباب و عوامل زيان و بلاآفرين تحت اراده الاهي هستند تنها از خداوند مي ترسد.

 ضرورت رعايت اعتدال در ترس و اميد
روشن شد که خوف و رجا نقشي اساسي در زندگي انسان دارند، منتها آن دو حالت در حدّي خاص و موارد خاصي مطلوب و لازم هستند و چنان نيست که هر خوف و اميدي و در هر جايي مطلوب باشد. ازاين روي حکما و نيز علماي اخلاق، در کتاب هاي