صفحه ٤٣٥

 توحید ظهور می کند. همچنان که سیمرغ برای مرغانِ در سفر  توحیدی ظهور نمود و مرحوم عطار آن را گزارش می دهد: 

  سايه در خورشيد گم شد والسلام
  مَنطِقُ الطَّيْر كتابي است درباره ی مرغان پنداري كه جمع شدند؛ و از هُدْهُدْ كه لباس طريقت در بر و تاج حقيقت بر سر دارد و سالياني همدم و همره و پيك شاه سليمان بوده است ؛ خواستند حال كه همه ی أصناف و أنواع حيوانات شاهي دارند و ما شاه نداريم تو براي ما شاهي مقرّر بفرما تا همگي در تحت فرمان او باشيم.
  هُدهُد گفت: ما پرندگان و مرغان، شاهي داريم به نام سيمرغ كه در پشت كوه قاف منزل دارد و بايد برويم و به او برسيم تا از مزايا و آثار سلطنت و شاهي او بهره مند گرديم. ولي منزل او دور است. بايد كمر به جدّ و جهد ببنديد! و از بيابان هاي طولاني و هفت وادي خطرناك عبور كنيد! چون اين هفت وادي طيّ شد، آنجا كوهي است به نام كوه قاف كه سلطان مرغان یعنی سيمرغ در آن جا منزل دارد.
  در اين جا هدهد با بسياري از طيور كه آمده بودند؛ مانند بلبل و طوطي و طاووس و كبك و باز و درّاج و موسيجه(7)  و تَذَرْو(8)  و قُمري و فاخته و شاهين و زرّين و بَطّ و غيرها؛ گفتگوهائي دارد و در ضمن حكايت ها و أمثال و أندرزها أهميّت مقصود را روشن مي كند. و همچنين به هر يك از آنها مي فهماند: زندگي و عشق و راه شما مختصر و جزئي است و شما گرفتار هوي و هوس هستيد و جز با وصول به سيمرغ كه سلطان طيور است، كمال براي شما غير مقدور است. وليكن حركت و وصول به آن سلطان مستلزم گرسنگي و تشنگي و عبور از هفت وادي خطرناك است كه بدواً بايد فكر خود را بكنيد و براي اين مقصود عالي همّتي عالي و سري نترس و عزمي متين و استوار و اراده اي جازم و غير قابل تغيير داشته باشيد!
  هر يك از مرغان بهانه اي آوردند، بعضي گفتند: اصلاً سيمرغ وجود خارجي ندارد؛ افسانه اي بيش نيست. زيرا اگر حقيقتي داشت لابدّ تا به حال در اين مرور ايّام، يكي از مرغان