صفحه ١٢٣

  است و از این جهت عرض می کنم جنس تمدن فعلى عجله است و عجله از بى حكمتى است. در اين تمدن، انسان ها چنان دچار عمل زدگى شده اند كه وقتى بازنشسته مى شوند نمى دانند چكار كنند، در صورتى كه صحنه اى بهتر از بازنشستگى وجود ندارد، اما براى كسى كه طورى زندگى و فكر كرده باشد كه ابتداى بازنشستگى اش اول تفكر و ارتباط او با غيب باشد. گفت: 

  اول قدم آنست كه او را يابى     آخر قدم آنست كه با او باشى

  عالی ترين ثمره ی زندگی
  سال ها باید انسان تلاش كند تا خدا را پيدا كند و پس از آن تا آخر عمر سعی کند با او باشد. عالي ترين ثمره ی زندگی اين است كه انسان بتواند خدا را پیدا کند و برای همیشه با خدا باشد. بعضى ها تصور مى كنند كه سيمان درست كردن و آن را به ديوار كشيدن كار است اما «لا إله إلاّ اللّه»گفتن كار نيست! آيا قلب انسان با گفتن «لا إله إلاّ اللّه» بيشتر صعود مى كند يا با نگاه كردن به ظاهر تجملی خانه؟ لذّت بردن از آن ظاهرِ تجملی در واقع سيراب کردن بُعد خيالى انسان است در حالی که آن خيالات پس از مدتى مى روند، چون جنس خيال، رفتن است. اما كسى كه «لا إله إلاّ اللّه» مى گويد در واقع قلبش را با نظر به توحید، سيراب كرده است، زیرا جنس قلب، ماندن است. افسوس كه انسانِ عمل زده از آنچه كه بايد باز نماند، باز مى ماند و آدميّت خود را فراموش مى كند و باز هم به دنبال يافتن كارهاى بيهوده است. 
  يكى از داستان هاى زيباى خارجى درباره ی خرسى است كه تلاش مى كند تا مثل انسان ها باشد و مثل آن ها زندگی کند. او زحمت بسيار مى كشد تا كار آدم ها را تقليد كند. صبح كه مى شد ريش هاى خودش را با زحمت زیاد مى زد، مانند آدم ها لباس مى پوشید، كراوات مى زد و به اداره می رفت. به سختى تلاش مى كرد تا ياد بگيرد كه روى دو پا راه برود و... امّا بعد از مدتى درمى يابد كه اين كارها، كارهاى يك خرس نيست بلكه كارهاى يك آدم است و او تصمیم می گیرد به خرس بودن خودش برگردد. زمستان كه فرا رسید لباس هايش را در آورد و به كوهستان رفت و نزديك يك غار نشست، هرچه فكر كرد چگونه باید مانند یک خرس عمل کند! چيزى به نظرش نرسید، چون خرس بودن خودش را گم كرده بود و غفلت کرده