صفحه ٤٥٧

آزادی ای است که انسان در پی آن است، و اگر یک خانه ی مجلل را دید هرگز نمی گوید: کاش این خانه متعلق به من بود. آنچه انسان را گرفتار انواع آشفتگی ها می کند میل هایی است که او را به دنیا متصل می کند، وقتی انگیزه ای برای متصل شدن به دنیا باقی نماند، انسان از تسلط میل های آنچنانی آزاد می شود. همه ی این ها وقتی پیش می آید که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) علیه السلام) بیاموزیم چگونه به دنیا نگاه کنیم. آیا می شود در کیفیتی زندگی کنیم که هیچ گونه تعلقی به دنیا نداشته باشیم؟ زیرا در پشت هر تعلقی که ما به دنیا داریم به همان اندازه در محدوده ای قرار می گیریم که احساس حضور ابدی و وسیع خود در قیامت را از دست می دهیم. در همین رابطه می توان گفت: اگر كسى دنيا را درست ديد از پيرشدن ناراحت نمى شود، خوشحال است که دارد پیر می شود زیرا از ماندن در پدیده های محدود آزاد می گردد و به عالم بیکرانه ی قیامت می رسد، این انسان هرگز نگران نیست كه دارد به مرگ نزديك مى شود، چون می داند مرگ در حقیقتِ هستی خود قصد و آهنگِ منزل پر بركت و پر نعمتى را دارد.

  واژگونی بشريت
  موضع گيرى كسى كه دنيا را درست بشناسد اين است كه با تمام وجود احساس می کند در دنيا مسافر است و مسافرخانه، خانه ی هميشگى مسافر نيست. انسان هاى غافل خانه هایشان را طورى سازماندهی مى كنند که گویا همیشه در دنیا هستند و در وقتی كه خانه مى ماند امّا او می رود احساس می کند از منزل همیشگی اش جدایش کرده اند. این یک سخن و تذکر عادی نیست که حضرت به فرزندشان می فرمایند تو در مسافرخانه ی دنيا، مسافر هستى، هر اندازه هم انسان مسافرخانه را پايدار تصور كند از مسافربودن و خارج شدن از آن گریزی نیست. بشريت وقتى از نظر فکری واژگون شد که زوال و انتقال دنیا را ندید و آن را ابدی پنداشت و ابدیت را به کلی منکر شد، چنین بشری تمام موضع گيرى هايش واژگونه است. در حالی که دليل و برهان عقلى برای اثبات اين كه دنيا عين حركت و زوال و انتقال است کم نداریم و از همه بالاتر سخن امام معصوم(علیه السلام) است كه مى فرمايند جنس دنيا انتقال است. مشکل بشر غفلتی است که از این موضوع دارد و در نتیجه زندگی خود در دنیا را تباه می کند بدون آن که برای زندگی ابدی خود کاری انجام دهد. زندگی را با عمقی که دارد نمی نگرد و اسیر لذت ها و رنج هایی