صفحه ٤٧

حضرت به نوشتن نامه ای دست زده اند که هر کس به آن دل ببندد و زندگی خود را با تکیه بر آن شکل دهد، گویا خود را با جان آن حضرت گره زده و آن کمالاتی را که به آن حضرت رسیده است در حدّ خود به دست می آورد و نه تنها از هلاکت رهایی می یابد بلکه به قله های معرفت و اخلاق صعود می کند. ملاحظه کنید که حضرت با نظر به یگانگی که بین خود و فرزندشان احساس می کنند این نامه را نوشته اند، تا فرزندشان را در فضایی قرار دهند که خودشان را در آن فضا وارد کرده اند و این مژده بزرگی است برای کسی که می خواهد خود را در افقِ فهم و شعور انسان های معصوم قرار دهد.

  انسان سالم
  قبل از آن که به شرح نامه بپردازم خوب است آن چه را در مقدمه فرمودند بازخوانی کنیم زیرا در آن مقدمه افقی را در مقابل ما قرار دادند که باید تمام نامه را براساس نظر به آن افق بنگریم. 
  ابتدا بايد ديد مشكل انسان ها كجاست که این همه به بیراهه می روند. با دقت به حقیقت انسان می فهمیم انسان سالم انسانی است كه قيامت خود را هم اکنون احساس كند و واقعاً از بی بهره بودن در آن شرایط ابدی نگران باشد. بنده در طول زندگی معلمی ام مکرراً تجربه کرده ام، جوانانی كه خود را آلوده نکرده اند حقیقتاً نسبت به حیات ابدی خود نگرانند و دائماً خود را در آن عالم احساس می کنند. سالها پيش دانش آموزى داشتم به نام «همّتى» جوان خوبى بود و در دفاع مقدس به شهادت رسيد - خدا رحمتش كند - در دبیرستان درست درس نمى خواند، به همين خاطر عموماً از او گله مند بودند. درس «دينى» آنها با من بود به او مى گفتم: «آقاى همّتى درس بخوان!» با این که نشان می داد به بنده ارادت دارد، ولى درس دینی را هم نمى خواند، هيچ صفت بدى نداشت اما درس نمى خواند و بنده هم مثل سایر معلمان از دست او گله مند بودم. گذشت تا در سال هاى جنگ تحميلى که بنده سری به جبهه زده بودم، نیمه شب از سنگر بيرون آمدم متوجه شدم یکی از رزمندگان پیشانی اش را روى خاك ها گذاشته و به شدت گريه مى كند و «اِلهى اَلْعَفْوْ» مى گويد دقت كردم ديدم همّتى است، خيلى منقلب شدم چون دیدم شاگرد کلاس ما تا کجا رفته و ما هنوز به «ضَرَبَ، ضَرَبا...» مشغوليم. گفت: